هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 53

صفحه 53

سرها و اجساد آنان را در چاه خانه انداخت.

آن گاه خادم در یکی دیگر از اتاق ها را باز کرد. در آن اتاق نیز بیست نفر از اولاد علی و فاطمه علیهما السلام در غل و زنجیر بودند. خادم گفت: هارون تو را مأمور کشتن این افراد نیز کرده است. آن گاه خادم آن بیست نفر را یکی پس از دیگری از اتاق بیرون آورد و من گردنشان را با شمشیر زدم. سپس خادم سرها و اجساد آنان را در چاه خانه انداخت.

سپس خادم در اتاق سوم را باز کرد. در آن اتاق نیز بیست نفر از اولاد علی و فاطمه در غل و زنجیر بودند. خادم گفت: هارون دستور داده این افراد را نیز بکشی. خادم آن بیست نفر را نیز یکی پس از دیگری از اتاق بیرون آورد و من گردن نوزده نفر از آنان را با شمشیر زدم در واقع پنجاه و نه نفر را کشتم و او اجسادشان را در چاه انداخت. وقتی خواستم گردن بیستمین نفر در واقع شصتمین نفر را - که پیرمردی بود - با شمشیر بزنم، به من گفت: وای بر تو ای بدبخت! در روز قیامت چه عذری خواهی داشت، هنگامی که در برابر جدمان رسول خدا قرار بگیری در حالی که قاتل شصت نفر از فرزندان بی گناه علی و فاطمه هستی؟! دستانم از سخن پیرمرد لرزید و بدنم سست شد. خادم که مرا با آن حال دید، نگاهی از روی خشم و غضب به من انداخت و من گردن آن پیرمرد را نیز زدم و خادم جسد او را در چاه انداخت.

حمید بن قحطبه در ادامه به من گفت: ای بزاز! من با این حال که شصت نفر از اولاد بیگناه رسول خدا را به قتل رسانده و دینم را فروخته ام، با چه امیدی نماز بخوانم و روزه بگیرم؟! ای بزاز! شک ندارم که جاودانه در آتش جهنم خواهم ماند.

شیخ صدوق می گوید: نظیر این جنایت به منصور عباسی نیز نسبت داده شده است.(1)

به دین ای فرومایه! دنیا مخر

تو خر را به انجیل عیسی مخر

حکایت 74: دینداری ابوجعفر حسینی

ابوجعفر محمد حسینی(2) که با چهار واسطه به امام حسین ((علیه السلام))میرسد، مردی فقیه و اهل زهد و عبادت بود و در ایام معصتم خلیفه عباسی علیه ستم او قیام کرد. معصتم با او جنگ کرد و او به ایران آمد و به شهرهای خراسان، سرخس، طالقان و مرو سفر کرد و گروه بسیاری از مردم ایران با او بیعت کردند.

در مرو چهل هزار نفر با او بیعت کردند. شبی از میان لشکرش صدای گریه ای شنید. تحقیق کرد و فهمید که یکی از لشکریانش، نمد مرد جولایی (بافنده) را با زور گرفته اند و این گریه از آن مرد است.

ابوجعفر آن غاصب را طلبید و سبب این کار زشت را از او پرسید. گفت: ما در بیعت تو در آمدیم که مال مردم


1- الأنوار النعمانیه 3/ 110 - 108. نکته: مرحوم سید نعمت الله جزائری در کتاب «الأنوار النعمانیه» در پایان این حکایت می نویسد: حمید بن قحطبه اگر چه این جنایت عظیم را مرتکب شده بود، ولی در عین حال نمی بایست از رحمت الهی نا امید می شد، بلکه می بایست توبه می کرد و دائم استغفار می کرد به امید این که خداوند رضایت شاکیان وی را جلب نماید؛ زیرا ناامیدی و یأس از رحمت الهی از بزرگ ترین گناهان کبیره به شمار می آید که بر آن، وعده ی عذاب داده شده است.
2- او فرزند قاسم بن عمر بن علی بن الحسین ((علیه السلام))و مادرش صفیه دختر موسی بن جعفر بن علی بن الحسن بود.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه