هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 536

صفحه 536

بودم، آسیب می دیدم. به مسجد رفتم و این پرسش در ذهن من بود که این رویداد از چه امری سرچشمه گرفته است؟ در عالم معنا به من گفتند: این نتیجه ی آن فکر گناهی است که کردهای؟ گفتم: من که آن گناه را انجام ندادم. پاسخ آمد: لگد أن شتر هم که به تو نخورد!(1)

حکایت 765: به خانه ی اخروی!

آورده اند: در زمان بنی اسرائیل پادشاهی بود که می گفت: شهری بنا می کنم که کسی نتواند به آن ایراد بگیرد. آن گاه دستور ساخت شهر را صادر کرد. هنگامی که ساخت آن به پایان رسید، شخصی گفت: اگر من در امان باشم، عیب این شهر را میگویم. پادشاه گفت: در امانی، بگو. مرد گفت: این شهر دو عیب دارد؛ یکی این که شما از آن، جدا خواهی شد و دیگر این که روزی این شهر خراب خواهد شد. پادشاه میگوید: چه عیبی از آن دو عیب بدتر است! بعد می پرسد: چه باید کرد؟ مرد می گوید: خانه و بنایی بنا کن که فانی نشود و همیشه جوان باشد و پیر نشود. پادشاه سخن آن مرد را برای دختر خود نقل کرد. دختر گفت: ای پدر! تا به حال کسی مانند این مرد، به تو راست نگفته است!(2)

حکایت 766: چشم برزخی

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط از معلومات رسمی حوزوی برخوردار نبود. باز شدن دیده ی برزخی او حکایتی شبیه ماجرای ابن سیرین دارد که در اثر مخالفت با هوای نفس و رهیدن از دام شهوت، مورد عنایت خاص الهی قرار می گیرد و شاید همین نقطه ی آغاز حرکت او به سوی کمال مطلق باشد. از خود آن بزرگوار در این باره نقل شده است: در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته ی من شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت. با خود گفتم: رجبعلی! خدا می تواند تو را امتحان کند، بیا این بار تو خدا را امتحان کن!

سپس به خداوند عرض کردم: خدایا! این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن! آن گاه به سرعت از دام گناه می گریزد و بی درنگ دیده ی برزخی او روشن می شود و آنچه را که دیگران نمی بینند و نمی شنوند، می بیند و می شنود!(3)

حکایت 767: کاخ سران!

ابوعمرو (از بزرگان و مشاهیر کوفه) می گوید: در قصر کوفه حضور عبد الملک بن مروان نشسته بودم، در آن هنگام سر بریده ی مصعب بن زبیر مقابل عبد الملک بود. از دیدن این منظره لرزه ای اندامم را فرا گرفت و چنان حالم تغییر کرد که عبدالملک متوجه شد و گفت: چه شده است که این طور ناراحت شده ای؟

گفتم: خاطره ای از این قصر در نظرم مجسم شد، در همین مکان پیش عبید الله بن زیاد نشسته بودم، سر مقدس حسین بن علی(علیه السلام)را مقابل او دیدم، پس از چندی باز همین جا در حضور مختار بن ابی عبیده سر


1- تندیس اخلاص / 36.
2- بحار الأنوار 14/ 489
3- تندیس اخلاص /18
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه