هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 539

صفحه 539

حکایت 772: راه تشرف

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در برابر خواست های مکرر یارانش برای تشرف به محضر مقدس حضرت ولی عصر(علیه السلام)سفارش های خاصی فرموده است، از جمله این که: شبی یکصد بار آیه ی کریمه ی (رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا)(1) قرائت شود (تا چهل شب).

یکی از کسانی که بر این سفارش شیخ مداومت کرده است، پس از چهل روز نزد شیخ می آید و می گوید: موفق به زیارت حضرت نشدم! شیخ می فرماید: هنگامی که در مسجد نماز می خواندید، آقای سیدی به شما فرمودند: انگشتر در دست چپ کراهت دارد و شما گفتید: گل مژوو جائژ(2)، ایشان امام زمان(علیه السلام)بودند!(3)

حکایت 773: مراتب بندگان!

شیخ اجل سعدی می گوید: یکی از ملوک عرب به متعلقان خود گفت: مرسوم فلان را چندان که هست مضاعف کنید که ملازم درگاه است و مترصد فرمان و دیگر خدمتکاران به لهو و لعب مشغول اند و در ادای خدمت، متهاون (سهل انگار). صاحبدلی بشنید و فریاد و خروش از نهادش برآمد. پرسیدندش: چه دیدی؟ گفت: مراتب بندگان به درگاه خداوند تعالی، همین مثال دارد!

دو بامداد گر آید کسی به خدمت شاه

سیم هر آینه در وی کند به لطف، نگاه

مهتری در قبول فرمان است

ترک فرمان، دلیل حرمان است

هرکه سیمای داستان دارد

سرخدمت بر آستان دارد(4)

حکایت 774: غذاهای تسبیحی!

حضرت آیت الله جوادی آملی در کتاب «زن در آینه ی جلال و جمال» می نویسد: رابعه ی شامیه(5) همسر احمد بن أبی الحواری است. فضیلت و کرامت این بانو قابل انکار نیست. همسرش می گفت: وقتی سفره ی غذا گسترده می شد، رابعه به من میگفت: بخور که این غذا با تسبیح پخته شده است. باید دید که منظور از این جمله چیست؟ آیا منظور این است که هنگام آشپزی، تسبیح میگفته است، نظیر سخنی که در باره ی بعضی از مراجع تقلید آمده است که مادرش میگفته: او را شیر نداده ام مگر به نام خدا؛ یعنی هنگام پختن غذا سبحان الله میگفتم یا منظور این است که این غذا با تسبیح درست شده است؟ اصولا آیا غذا با تسبیح درست می شود؛ یعنی اگر کسی «سبحان الله» بگوید، غذا حاضر می شود؟

در سوره ی مبارکه یوس، در مورد چگونگی تناول غذا توسط بهشتیان چنین آمده است:(دَعْوَاهُمْ فِیهَا


1- إسراء / 80
2- انجام هر مکروه ی، جایز است.
3- انجام هر مکروه ی، جایز است.
4- گلستان / باب اول، حکایت 25. حکایت: یکی از وزرا نزد ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و به خریدش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذو النون گریست و گفت: اگر من خدای را عزوجل -چنین می پرستید می که تو سلطان را، از جمله ی صدیقان بودمی!
5- الدر المنثور /201. زنانی بودند که به نام رابعه شهرت داشتند. در مورد سر این نام گذاری، وجوهی ذکر کرده اند؛ یکی از وجوه این است که دختر چهارم را، رابعه میگفتند.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه