هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 54

صفحه 54

را ببریم و هر چه می خواهیم بکنیم. ابوجعفر نمد را به صاحبش داد و گفت: به چنین مردمی نتوان در دین خدا یاری جست، سپس امر کرد لشکر متفرق شوند و با اصحاب خاص خود به طالقان رفت!(1)

حکایت 75: دینداری فرزانه ی دزفول

وقتی شیخ مرتضی انصاری، یگانه مرجع تقلید عصر می شود و با همه ی آوازه و بلندی افکار در علم فقه و اصول از دنیا می رود، با آن ساعتی که به صورت یک طلبه ی فقیر دزفولی وارد نجف شده بود، فرقی نکرده بود. وقتی به خانه اش رفتند دیدند مثل فقیرترین مردم زندگی می کرده است.

یک نفر به ایشان می گوید: آقا! خیلی هنر میکنید که این همه وجوهات به دست شما می آید و شما هیچ تصرفی در آنها نمی کنید؟! شیخ می فرماید: چه هنری کرده ام؟ آن شخص عرض کرد: چه هنری از این بالاتر؟ آیا هنری از این بالاتر می شود؟! شیخ فرمود: حداکثر کار من، کار خرکچی های کاشان است که می روند تا اصفهان و برمی گردند. آیا شما دیده اید که اینها به مال مردم خیانت کنند؟! آنها امین هستند؛ حق ندارند. این مسئله ی مهمی نیست که به نظر شما مهم آمده است!(2)

ما با مِ-ی و مستی، سر تقوا داریم

دنیاطلبیم و م--یل عقبی داریم

کی دنیی و دین هر دو به هم جمع شوند؟

این است که ما نه دین، نه دنیا داریم

حکایت 76: اسیر تخت شاهی

در زمان خلیفه ی دوم، سعد وقاص به اتفاق عده ای به طرف عراق رهسپار شد. یزدگرد پادشاه ایران در مدائن بود. کسی را نزد سعد فرستاد تا چند نفر به دربار بفرستد و از مقصد ایشان با خبر شود. چون به مجلس پادشاه آمدند، او مشغول آشامیدن شراب بود و دستور داد بساط شراب را جمع کنند. فرستادگان آمدند و مغیره بن عامر کنار تخت شاهی نشست. یزدگرد اعتراض کرد و گفت: شما عربها به عنوان تجارت و گدایی به مملکت ما می آمدید، حالا آمده اید و میگویید دینی تازه آورده اید.

مثل شما مانند روباهی است که به باغی رفت و مشغول خوردن انگور شد، صاحب باغ هم او را آسیبی نرسانید. روز دیگر رفت روباه های دیگر را خبر کرد و آمدند و به خوردن انگور مشغول شدند. صاحب باغ آمد سوراخ ها را بست و به حساب همه ی روباه ها رسید.

اگر من بخواهم می توانم..؛ ولی میدانم شما به خاطر تنگی معیشت لشکرکشی کرده اید. من شما را نعمت های فراوان میدهم و امیری بر شما نصب میکنم تا روزگارتان به خوبی بگذرد.

مغیره بن عامر گفت: آنچه از تنگی معیشت گفتی درست است، ما هم روزی، موش و سوسمار می خوردیم


1- یکصد موضوع، پانصد داستان 269/1 -270؛ به نقل از: تتمه المنتهی / 221.
2- یکصد موضوع، پانصد داستان 1/ 268؛ به نقل از : سیره نبوی / 29. نادر شاه هنگام ملاقات با سید هاشم که از علمای مشهور نجف و به «خارکن» معروف بود و با خارکنی ارتزاق مینمود، به سید گفت: شما همت نموده اید که از دنیا گذشته اید؟ سید بی درنگ پاسخ داد: همت را شما نموده اید که از آخرت گذشته اید! طنزهای شیرین / 19.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه