هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 555

صفحه 555

مردمان! بدانید که بدن من جز پوستی و استخوانی نیست و طاقت آتش جهنم ندارد. ای قوم! آگاه باشید که امر خلافت به من و آل ابوسفیان نسبت ندارد و هر کس امام به حق واجب الاطاعه میخواهد باید نزد امام زین العابدین که دختر زاده ی پیامبر خدا است، برود و با او بیعت کند که او سزاوار خلافت است. این بگفت و از منبر پایین آمد و به منزل خود رفت و در به روی خلایق بست و دیگر از خانه بیرون نیامد تا به عالم آخرت پیوست! در بعضی کتابها روایت شده است: جد و پدر خود را بر منبر، لعن کرد و چون مادرش از وضع أو مطلع شد،

نزد او آمد و گفت: کاش نطفهی تو خون حیض می شد و به کهنه می ریخت و ننگ دودمان خود نمی شدی.

معاویه گفت: ای کاش چنان که گفتی می بودم و به ننگ فرزندی یزید گرفتار نمی شدم.

زحادثات جهانم همین پسند آمد

که خوب و زشت و بد و نیک در گذر دیدم

هیچ آفتاب دولتی از افق طالع برنیامد که به اندک زمانی سر به گریبان مغرب فنا در نکشید و هیچ شام تیره روزی بر بیچاره ای وارد نشد که به قلیل وقتی به صبح فیروزی مبدل نگشت. نه از آن خرم باید بود و نه از این در غم.

خیاط روزگار بر اندام هیچ کس

پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد

از این رباط دو در، چون ضرورت است رحیل

رواق(1) طاق معیشت چه سربلند و چه پست

پس ای برادر! زندگانی پنج روزه ی دنیا را به هر طریق که بگذرد، بگذران و ناهمواری اوضاع زمانه به هر نحو که باشد، بر خود هموار کن. چنان گش بگذرانی، بگذرد زود.

از برای شکمی که از دو لقمه نان سیر توائد شد، چه لازم است که خود را به صد هزار بلا افکنی و از جهت بدنی که به پنج «گز»(2) کرباس توان پوشید، چه افتاده است که به هزار اضطراب اندازی.

هر که را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است

گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را

برو از خانه ی گردون به درون، نان مطلب

کاین سیه کاسه در آخر بگشد مهمان را

هر کس جاه او در دنیا بیشتر و منصب او بلندتر، از راحت و عیش دورتر و بی نصیب تر است. در کاخ سلطنت، صد هزار آفت است که در کنج ویران فقر یکی از آنها نیست و از برای فقیر بینوا، عیشی که مهیا است هرگز از برای صاحب منصب و جاه میسر نه.

بسبند خوش، روستایی و جفت

ندانی که سلطان در ایوان نخفت

گدا را کند یک درم سیم، سیر

فریدون به ملک عجم نیم سیر

کسانی را که می پنداری به واسطه ی جاه و منصب به لذت و راحت می گذرانند، اگر به حقیقت امر ایشان رسی، میدانی که چگونه از زندگانی خود سیر و از اوضاع خود دلگیرند.

کسی را که بر تخت زر جای اوست

از آهن یکی گنده بر پای اوست


1- ایوان.
2- ذرع.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه