هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 559

صفحه 559

وفضلا و طلبه(1) نیز حاضر بودند، میرزا وحید گفت: خدا در قرآن می فرماید:(وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ)(2) ، من نیز یکی از رطب و یابس (تر و خشک) هستم و حال آن که ذکر من مطلق در قرآن نیامده است. هیچ یک از حضار در جواب او سخنی نتوانستند گفت. یکی از فقیران طلبه که در صف نعال(3) نشسته بود گفت: میرزا! چرا ذکر شما در قرآن نشده و حال آن که چند آیه در خصوص شما نازل شده است، هر گاه مرخص فرمایید، بخوانم. میرزا وحید گفت: بخوان. گفت: أعود بالله من الشیطان الرجیم (ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا وَبَنِینَ شُهُودًا وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیدًا ثُمَ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ کَلَّا ۖ إِنَّهُ کَانَ لِآیَاتِنَا عَنِیدًا سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَکْبَرَ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ سَأُصْلِیهِ سَقَرَ وَمَا أَدْرَاکَ مَا سَقَرُ لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ لَوَّاحَهٌ لِلْبَشَرِ عَلَیْهَا تِسْعَهَ عَشَرَ)(4) . گویند: به محض شنیدن این آیات لرزه بر اندام «میرزا وحید» افتاد و رنگ او زرد شد و تب شدیدی بر وی عارض شد و بعد از سه روز وفات یافت!(5)

حکایت 813: سبکباری!

شیخ اجل سعدی از زبان فقیرزادهای خطاب به توانگرزادهای ملی آورده است که: توانگر زاده ای دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچهای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابت رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او به کار برده به گور پدرت چه ماند که خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده. درویش بچه بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگ های گران بر خود بجنبیده باشد، پدر من به بهشت رسیده بود!(6)

دلا راه تو پر خاک و خسک بی

گذرگاه تو بر اوج فلک بی

گر از دستت برآید، پوست از تن

برآور، تا که بارت کمترک بی(7)


1- طلبه (بر وزن فعله) جمع است نه مفرد.
2- انعام / 59. ترجمه: و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد جز این که در کتابی آشکار (کتاب علم خدا) ثبت است.
3- صف نعال: درگاه و پایین مجلس.
4- مدثر 30-11 ، ترجمه: مرا با کسی که خود او را به تنهایی آفریدم واگذار! همان کسی که برای او مال گسترده ای فرار دادم و فرزندانی که همواره نزد او و در خدمت او هستند و وسایل زندگی را از هر نظر برای وی فراهم ساختم. باز هم طمع دارد که بر او بیفزایم. هرگز چنین نخواهد شد؛ چرا که او نسبت به آیات ما دشمنی می ورزد و به زودی او را مجبور می کنم که از قله ی زندگی بالا رود سپس او را به زیر می افکنم. او برای مبارزه با قرآن ) اندیشه کرد و مطلب را آماده ساخت. مرگ بر او باد! چگونه برای مبارزه با حق مطلب را آماده کرد. باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب آماده کرد. سپس نگاهی افکند. بعد چهره در هم کشید و عجولانه دست به کار شد. سپس به حق پشت کرد و تکبر ورزید و گفت: این (قرآن) چیزی جز افسون و سحری همچون سحر های پیشینیان نیست. این فقط سخن انسان است نه گفتار خدا به زودی او را وارد ستر (دوزخ) می کنم ز تو چه می دانی سره چیست. [آتشی است که نه چیزی را باقی می گذارد و نه چیزی را رها می سازد. پوست تن را به کلی دگرگون می کند. نوزده نفر از فرشتگان عذاب بر آن گمارده شده اند.
5- الخزائن / 44 - 45: رنگارنگ 2/ 495 - 496. نکته: با توجه به این که نام این شخص «وحید» بوده و این کلمه تنها یک بار در قرآن به کار رفته (سوره مدثر آیدی 11) و با توجه به مطالب دیگری که در این حکایت آمده و شرح حال او. باید به فردی که این آیات را در جواب میرزا و حید»، قرائت کرده. احسنت و آفرین گفت و شاید بتوان ادعا کرد که هیچ آیدی دیگری تا این اندازه مؤثر واقع نمی شد.
6- گلستان / باب دوم. حکایت 17.
7- بابا طاهر.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه