هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 568

صفحه 568

حکایت 827: تأیید داستان قبلی با این حکایتها

مردی به امام حسین(علیه السلام)عرض کرد: من از شیعیان شمایم. ایشان فرمود: از خدا بترس و چیزی را ادعا نکن که خداوند بگوید دروغ می گویی و در ادعای خود گناه کردی. شیعیان ما کسانی هستند که قلبهایشان از هر غل و غش و حیلهای پاک است، بگو: من از موالیان و دوستان شما هستم!

مرد دیگری به حضرت زین العابدین گفت: من از شیعیان خاص شمایم. ایشان فرمود: تو نیز مانند ابراهیم خلیل هستی که خداوند در باره ی او می فرماید: «ووَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»(1) ؛ همانا ابراهیم از شیعیان او است که با قلبی پاک و سالم نزد پروردگارش آمد. اگر قلبت مانند قلب ابراهیم است از شیعیان ما هستی؛ اما اگر مانند او نیست و فقط از غل و غش پاک است از دوستان ما هستی، اگر این طور هم نیست و میدانی آنچه گفتی دروغ بود به کفاره ی این دروغ به فلج یا جذام مبتلا خواهی شد که تا آخر عمر تو را رها نکند.

مردی در حضور امام باقر(علیه السلام)بر دیگری افتخار کرد و گفت: تو بر من فخر میکنی در حالی که من از شیعیان آل محمد هستم. حضرت فرمود: به پروردگار کعبه قسم تو بر او فخری نداری و دروغ می گویی. آیا دوست داری مالت را بیشتر برای خود خرج کنی یا برای دوستان با ایمانت؟

عرض کرد: بیشتر مایلم برای خود صرف کنم. فرمود: پس تو از شیعیان ما نیستی. خرج کردن اموال نزد ما برای کسانی که ادعا می کنند شیعه ی ما هستند محبوب تر است تا برای خودمان [چه رسد به کسانی که واقعا شیعه ی ما هستند؛ بنابراین بگو من از دوستان شمایم و از آنهایم که امیدوارم به واسطه ی شما نجات یابم.(2)

حکایت 828: کبوتر مسجد!

آورده اند: پیش از آن که عبد الملک مروان به خلافت برسد، همواره ملازم مسجد الحرام بود و به خواندن نماز و تلاوت قرآن مجید مواظبت داشت. او به اندازه ای به این کار توجه داشت که او را حمامه المسجد (کبوتر مسجد میگفتند. روزی از روزها در مسجد الحرام نشسته و قرآن کریم را در دامن نهاده بود، در این حال حکم خلافت را دریافت کرد و بلافاصله قرآن را بر زمین گذاشت و گفت: اکنون از تو خداحافظی میکنم، دیگر میان من و تو جدایی افتاد!(3)

راغب اصفهانی در محاضرات الادباء می نویسد: عبد الملک می گفت: من از کشتن مورچه ای مضایقه (دریغ) داشتم؛ ولی الآن حجاج بن یوشف ثقفی برای من می نویسد که گروه زیادی از مردم را کشته است و این خبر بر من هیچ اثر نمی کند. روزی هری به عبد الملک گفت: شنیده ام شرب خمر(4) میکنی! عبد الملک گفت: آری، به خدا قسم شرب ماء(5)نیز میکنم!(6)


1- صافات / 83 - 84
2- پند تاریخ 117/5 -118؛ به نقل از: بحار الأنوار 15 / 143. 144.
3- کشکول شیخ بهایی 101/2 : سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن 295/4 .
4- شرابخواری.
5- خون آشامی.
6- محاضرات الأدباء 1/ 173.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه