هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 589

صفحه 589

حکایت 852: نمک شناسی طرار!

سدید الدین محمد عوفی در جوامع الحکایات مینویسد: آورده اند که یکی از طراران(1) ماوراء النهر در عیار پیشگی از اقران بر سر آمده بود.(2) به نیشابور آمد و خواست که در آن جا مالی و نعمتی به دست آورد. به تفحص و تجشس مردم مشغول شد و معلوم کرد(3) که خزانه ی ملیک مؤید کجا است. پس حیله ها کرد و به طریقی که دانست و توانست نقبی زد و به خزانه رفت و از نقود و جواهر هر چه توانست برداشت و به در نقب آورد و در شب تاریک آن جا چیزی دید که روشنایی میزد. گمان برد که شاید گوهر شب چراغ که میگویند این است. صواب آن بود که برگیرم که سبب توانگری من خواهد بود. پس چون آن را برگرفت، عظیم بزرگ بود. مرد متحیر شد که این چه چیز است و به مساس دست آن را معلوم نشد.(4) زبان بر آن جا نهاد تا مگر به حش ذوق(5) معلوم گردد. چون بدید که تختهای نمک بود آن را به جایگاه باز بنهاد و از آن زر هیچ برنگرفت و باز گشت و برفت.

روز دیگر به ملک مؤید إنها کردند (خبر رساندند) که دوش (دیشب) بر خزانه زدهاند و به سر زر رفته؛ اما هیچ نبرده اند. ملک در شهر ندا فرمود که هر کس این کار کرده است از خط (مجازات) ما در امان است باید بیاید و بگوید که چون بر زر قادر شده بود چرا هیچ برنداشت؟ چون از منادی چنان شنید، آن جوان خدمت ملک مؤید رفت و گفت: این کار من کرده ام به تنها. ملک مؤید گفت: چرا زر نبردی؟ گفت: چیزی دیدم در آن جا سپید و روشن، گمان بردم که مگر گوهر شب چراغ است. چون معلوم شد، نمک بود، با خود گفتم: چون نمک شاه چشیدم، حق این گزاردن در مذهب مردی و مروت واجب بود، به قلیل و کثیر تعلق نساختم(6) و از آن درگذشتم!

ملک مؤید چون این سخن از مرد بشنید، او را محمدت (آفرین) گفت و سپهسالای درگاه خود به او داد و از معاریف (افراد سرشناس) شهر نیشابور شد!(7)

حکایت 853: نیکی کن و نیک اندیش!

سدید الدین محمد عوفی در جوامع الحکایات مینویسد: آورده اند که در روزگار نوشروان دو مرد بیامدند و بر درگاه او بایستادند. یکی به آواز بلند گفت: بد مکن و بد میندیش و دیگری گفت: نیکی کن و نیکی اندیش، تا تو را نیکی آید پیش. نوشروان فرمود: واعظ اول را هزار دینار بدهید و دوم را دو هزار. خواص و ندیمان از حضرت ملک سؤال کردند که هر دو کلمه را یک معنی بود، در صلت و إنعام ایشان تفاوت به چه سبب بود؟ گفت: این یکی (دومی) همه نیکی گفت و آن دیگری (اولی بدی یاد کرد و هیچ نیکی بهتر از دوستی نیکان نیست و هیچ بدی، بهتر از دوستی بدان نیست!(8)


1- طرار: کیسه بر (جیب بر)، دزد.
2- سرآمد هم دو شان شده بود.
3- دانست.
4- به وسیله ی دست زدن تشخیص نداد.
5- حس چشایی، ذائقه.
6- از زر و جواهر، اندک و بسیار، هیچ برنگرفتم.
7- جوامع الحکایات / 261.
8- جوامع الحکایات / 139.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه