هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 608

صفحه 608

چیزش خوب است، جز این که به شما اعتقاد ندارد.

فرمود: چه چیز باعث این مسئله شده است؟ عرض کرد: او ور سعی دارد که مانع او شده است.

فرمود: به او بگو، ورع تو در کنار نهر بلخ کجا بود؟ می گوید: وقتی از مسافرت برگشتم بیان امام را به برادرم گفتم. برادرم گفت: آری! من برای تجارت به ماوراء النهر رفتم، چون کارم تمام شد و خواستم به بلخ بروم، با شخصی همسفر شدم. او کنیزی زیبا داشت، آن گاه در کنار نهری فرود آمدیم. همسفرم گفت: من از اسباب تو محافظت می کنم و تو برای تهیه ی هیزم و آتش برو یا من می روم و تو از اسباب نگهبانی کن.

من گفتم: تو برو. او رفت و من در غیاب او به کنیز او تجاوز کردم و احدی از این راز آگاهی نداشت. پس از کارهای گذشته خود استغفار کرد و از معتقدان امام صادق(علیه السلام)شد.(1)

حکایت 884: استغفار اویس قرنی

هر گاه جمعیتی از یمن به مدینه می آمدند، عمر می پرسید: آیا اویس بن عامر قرتی با شما است؟

در یکی از روزها وقتی سؤال کرد، گفتند: آری! همراه ما است.

عمر گفت: پیامبر خدا به ما خبر دادند که مردی از یمن که نامش اویس است به نزد شما می آید و جز مادر کسی را ندارد. در بدنش بص بود که خدا را خواند و آن را محو کرد، مگر به اندازهی یک درهم. هر کس او را دید از او بخواهد تا برایش استغفار کند.

پس تحقیق کردند و دیدند پیامبر درست گفته اند. عمر از او خواست در مدینه بماند؛ اما او قبول نکرد.

عمر گفت: مرا دعا کن. فرمود: من بعد از هر نماز، مؤمنان را دعا می کنم، اگر با ایمان باشی، دعای من شامل حال تو خواهد شد و گرنه دعایم شامل حال تو نمی شود.(2)

مردی که قبلا اویس را به زهد و تقوا مسخره می کرد، بعد از شنیدن حرفهای عمر در باره ی اویس که از پیامبر نقل کرده بود، هنگام مراجعت از مدینه، اول به سراغ اویس رفت و از او خواست تا برای او طلب آمرزش کند. اویس فرمود: چه طور شده است که پشیمان شده ای؟ گفت: حدیث پیامبر اول را در باره ی تو شنیدم و فهمیدم که چه مقامی داری! فرمود: برایت استغفار میکنم به شرط آن که آنچه از عمر شنیده ای، برای کسی نقل نکنی.(3)

حکایت 885: استغفار طلحه!

رفاعه می گوید: ما در جنگ جمل با امیرالمؤمنین(علیه السلام)بودیم. حضرت کسی را دنبال طلحه بن عبید الله فرستاد و خواستار ملاقات او شد. طلحه نزد حضرت آمد. امام به او فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا از رسول خدا منو نشنیدی که فرمودند: «هر کس من مولای اویم، پس علی مولای او است. خدایا! دوست بدار


1- یکصد موضوع، پانصد داستان 2/ 4. کند؛ به نقل از: بحر اللئالی 40
2- یکصد موضوع، پانصد داستان 5/2 - 56؛ به نقل از: تذکره الاولیاء
3- یکصد موضوع، پانصد داستان 2/ 55 - 56: به نقل از: پیامبر و باران 79/1 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه