هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 613

صفحه 613

هارون الرشید گریست و گفت: ای فضل! هیچ قرض داری؟!گفت: آری در طاعت خدا بسیار تقصیر کرده ام وأن قرض است! هارون گفت: قرض مردم را می گویم! گفت: حمد و سپاس خدای را که مرا نعمت بسیار داده و گلهای از او ندارم تا از بندگانش قرض کنم.

هارون از خانه ی فضل بیرون آمد و در حالی که گریه میکرد گفت: فضل با پاکیزگی نفس، به دنیا پشت کرده و از خلق بی نیاز گشته است.(1)

حکایت 894: امیری بر نفس

امیر منطقه ی تلمسان به نام یحیی بن یغان (دایی محی الدین عربی) با لشکر خود به راهی می رفت.

خدمت یکی از اولیا رسید و عرض کرد: آیا نماز خواندن با این لباسی که من پوشیده ام، درست است؟! او تبسم کرد. امیر پرسید: چرا تبسم کردی؟

فرمود: از جهل تو تعجب کردم که این سؤال را کردی! سگ وقتی در مردار می افتد، سیر از آن می خورد، آن گاه سر تا پای خود را از زمین برمی دارد که قطرات بول به وی نرسد. شکم تو از حرام و مظالم پر شده است و هیچ ناراحتی نداری، آن وقت از من در باره ی لباس نماز سؤال میکنی؟

امیر گریست و حکومت را ترک کرد و ملازم آن ولی خدا شد. امیر سه روز مهمان آن مرد خدا بود. بعد به او ریسمانی و تبری داد و گفت: برو از بیابان، هیزم جمع کن و بفروش و صرف زندگی خود کن. او نیز هیزم جمع میکرد و به بازار می برد و می فروخت و زندگی اش را می گذارند. مردم که قبلا این امیر و حاکم را دیده بودند و حال، او را این گونه می نگریستند، گریه می کردند که چه طور از منصب و مال دست کشیده و به تزکیه و عترت نفس مشغول شده است.(2)

حکایت 895: جاذبه ی قرآن و تعصب

ابوجهل، اخنس و ابوسفیان تصمیم گرفتند بی آن که دیگری بفهمد، شبانگاه در پناه تاریکی و مخفیانه کنار دیوار منزل پیامبر علیه راه بروند و آیات قرآن را بشنوند.

هر سه نفر، آیات را جداگانه شنیدند و توی راه به همدیگر برخورد کردند و خودشان را سرزنش کردند که چرا جذب قرآن شده اند، پس پیمان بستند که دیگر این کار را تکرار نکنند؛ اما شب بعد، جاذبه ی قرآن آنها را وادار کرد که در اطراف خانه ی پیامبر گوش فرا دهند. دوباره در برگشت به هم رسیدند و خودشان را سرزنش کردند که چرا این پیمان را شکستند.

روز که شد، اخنس عصا به دست، به منزل ابوسفیان و سپس به منزل ابوجهل رفت و در باره ی قرآن با هم صحبت کردند، تا مبادا آنها دست از جاهلیت بردارند.

ابوجهل که بیشتر از آن دو به مرام جاهلیت و تکبر و ریاست دنیا تعصب داشت، گفت: سوگند می خوریم که


1- یکصد موضوع، پانصد داستان 2/ 134 - 135؛ به نقل از: جوامع الحکایات /406.
2- یکصد موضوع، پانصد داستان2 / 135-136؛ به نقل از: فتوحات ابن عربی
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه