هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 619

صفحه 619

پس از آن خواب، کم کم کارش بالا گرفت و به خاطر ترحمی که در حق آن حیوان کرد، به سلطانی رسید.(1)

حکایت 907: غم آب و نان

اسحاق موصلی غلامی داشت که پیوسته از چاه آب میکشید و آب می آورد و از این کار سخت در مانده بود. روزی اسحاق از او پرسید: ای غلام! حال خود و حال مرا چه طور میبینی؟ گفت: می بینم که در این خاندان و قبیله، من و تو از همه بدبخت تر هستیم!

گفت: به چه دلیل؟ غلام گفت: به این دلیل که تو همه شب در غم نان این خاندان هستی و من هم در غم آب ایشانم. ایشان از غم تو و رنج من فراغت دارند و من و تو را از کارگران خود می شمارند، با وجود این هیچ کدام از اهل خاندان از ما راضی نیستند و دایم بر ما منت میگذارند.

اسحاق خندید و گفت: به خدا قسم راست میگویی، پس به حال غلام در مانده رحم کرد و او را آزاد کرد!(2)

عمر گرانمایه در این صرف شد

تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا(3)

حکایت 908: زهد مثبت

می گویند: روزی درویشی اسم ملا احمد نراقی و کتاب معراج السعاده او را شنید و به خیال خود پنداشت که وی فردی گوشه گیر و زاهد (به معنای منفی) است.

به همین خاطر سخت به ایشان ارادت پیدا کرد. یک روز برای دیدار وی وارد کاشان میشود و با تعجب می بیند که مرحوم ملا احمد نراقی، دارای ریاست و دستگاه بزرگی است و کمی به ایشان بدبین می شود. البته ملا احمد نراقی در دیدارهایی که با درویش داشت، متوجه افکار او می شود. درویش در روز سوم می گوید تصمیم دارد به کربلا برود.

ملا احمد نراقی نیز می گوید: چه بهتر؛ من هم قصد چنین سفری داشتم، پس بایست تا با هم حرکت کنیم. درویش میپرسد: چند روز باید صبر کنم تا شما آماده شوید؟ در جواب می فرماید: همین الآن آماده هستم. این سخن باعث تعجب درویش شده، دوباره سؤال می کند: چطور الأن مهیا هستید؟ باز همان جواب تکرار می شود. در هر صورت با هم حرکت می کنند.

وقتی به چند فرسخی قم می رسند، برای رفع خستگی در کنار چشمه ای استراحت می کنند. در آن حال درویش ناراحت به نظر می رسد و به فکر فرو می رود. ملا احمد نراقی علت را از وی جویا می شود.

درویش میگوید: کشکول خود را در خانه ی شما جا گذاشته ام. نراقی می فرماید: وقتی از کربلا برگشتیم، کشکولت را برمیداری. می گوید: نمی شود، من به کشکول خود خیلی علاقه مندم. ملا احمد نراقی می فرماید: آیا نمی توانی مدتی بدون کشکول باشی؟ با ناراحتی می گوید: من کشکول و تبرزین خود را می خواهم و در این


1- یکصد موضوع، پانصد داستان 2/ 267: به نقل از: جوامع الحکایات /200
2- یکصد موضوع، پانصد داستان 269/2 ؛ به نقل از: لطائف الطوائف /395.
3- سعدی. صیش: تابستان: شتا: زمستان.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه