هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 625

صفحه 625

دادم: مردی از اهل بیت پیامبر(صله الله علیه و اله وسلم). از وطنم سؤال کرد، گفتم: مدینه است. گفت: شاید تو جعفر بن محمد بن علی بن الحسین(علیه السلام)هستی؟ جواب دادم: آری. گفت: این نسبت برای تو چه سودی دارد که جاهلی و علم جدت را واگذاشته ای؟ پرسیدم: از چه رو؟ گفت: زیرا از قرآن اطلاع نداری، خداوند می فرماید: «هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر پاداش می گیرد و کسی که کار زشتی انجام دهد مطابق همان کیفر را می بیند!»(1)

من دونان و دو انار دزدیدم در این صورت چهار گناه کرده ام؛ ولی چون آنها را انفاق کردم و به آن مریض دادم به دلیل همان آیه، چهل حسنه دارم. وقتی چهار از چهل کسر شود، سی و شش حسنه ی دیگر طبکار می شوم، به او گفتم: مادرت به عزایت بنشیند؛ تو نسبت به کتاب خدا جاهل هستی؛ زیرا خداوند می فرماید: «همانا خداوند از پرهیزکاران قبول می کند.»(2) تو دو نان و دو انار دزدیدی و چهار گناه کردی و چون بدون اجازه ی صاحبش به دیگری دادی، چهار گناه دیگر نیز به آن اضافه شد. پس نگاهی دقیق به من کرد و او را گذاشتم و رد شدم.(3)

حکایت 918: دفع بلای آسمانی

حضرت صادق(علیه السلام)فرمود: مردی یهودی از محلی که پیامبر اکرم قهوه با اصحاب نشسته بودند، گذشت و گفت: «السام علیک»، آن حضرت پاسخ داد: «علیک»؛ بر تو باد. اصحاب عرض کردند: این مرد گفت: مرگ بر شما باد. حضرت فرمود: من هم گفتم: بر تو باد. سپس فرمود: این شخص را مار سیاهی میگزد و می میرد.

یهودی به راه خود رفت، پشته ی بزرگی هیزم جمع آوری کرد و طولی نکشید که بازگشت. وقتی خواست از محل پیامبر این راه بگذرد به او فرمود: پشته ات را زمین بگذار. او هیزم را بر زمین نهاد، دیدند مار سیاهی چوبی را به دندان گرفته است. از او سؤال فرمودند: امروز چه کردی؟ عرض کرد: کاری نکردم، هیزم را که جمع کردم دو گرده نان داشتم، یکی را خوردم و دیگری را به مستمندی صدقه دادم. پیامبر فرمودند: با همان صدقه از مرگش جلوگیری شد، صدقه مرگ ناگهانی و ناروا را از انسان برمی گرداند.(4)

تا توانی به جهان، خدمت محتاجان کن

به دمی یا درمی یا قلمی با قدمی

حکایت 919: حفظ اموال با صدقه

حضرت صادق(علیه السلام)با عده ای که کالای زیادی برای فروش با خود می برند در سفری همراه بود. بین راه اطلاع دادند که دزدان در فلان محلی برای غارت کردن کاروان اجتماع کرده اند. همراهان از شنیدن این خبر به طوری آشفته شدند که آثار ترس در صورتشان آشکارا دیده می شد. امام عل؟ فرمود: ناراحتی شما از چیست؟ عرض کردند: سرمایه و کالای تجارتی داریم، می ترسیم از دست بدهیم، اجازه می دهید در اختیار شما بگذاریم، اگر راهزنان بدانند آن اموال متعلق به شما است شاید چشم طمع نداشته باشند.


1- انعام 160.
2- مائده 27.
3- پند تاریخ 117.116/4 : بد تا از: الانوار النعمانیه / 91
4- پند تاریخ 120/4 : به نقل از : فروع کافی 5/4
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه