هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 627

صفحه 627

عابد از عبادتگاه بیرون رفت و سر به بیابان گذاشت. شب فرا رسید، به خرابه ای پناه برد، در آن خرابه دو نفر کور زندگی می کردند که هر شب راهبی دو گرده نان به وسیله ی غلامش برای آنها می فرستاد. غلام راهب امد، به هر کدام یک گرده نان داد. یکی از نان ها را عاید معصیت کار گرفت. کوری که به او نان نرسیده بود گریست و گفت: امشب باید گرسنه به سر برم. غلام گفت: دو گرده نان را بین شما تقسیم کردم.

عابد با خود اندیشید که من سزاوارترم گرسنه باشم. این مرد مطیع و فرمانبردار است؛ ولی من معصیت کار و نافرمانم. سزایم این است که گرسنه باشم، آن گاه نان را به صاحبش داد و آن شب را بدون غذا به سر برد. رنج و ناراحتی فراوان و شدت گرسنگی توان را از او ربوده بود و در حال مرگ بود. خداوند به عزرائیل امر کرد روح او را قبض کند. وقتی از دنیا رفت فرشته های عذاب و ملائکه ی رحمت در باره اش اختلاف کردند، فرشتگان رحمت مدعی بودند که مردی عاصی بود؛ ولی توبه کرده است و ملائکه عذاب میگفتند: معصیت کرده است، ما مأمور او هستیم. خداوند خطاب کرد: عبادت هفتاد ساله ی او را با معصیت هفت روزه اش بسنجید. وقتی سنجیدند معصیتش افزون شد، آن گاه امر کرد معصیت هفت روزه را با گرده نانی که دیگری را بر خود مقدم داشت مقابله کنید، سنجیدند و به خاطر ایثار و انفاق آن گرده نان ثواب آن افزون گشت و ملائکه رحمت امور او را عهده دار شدند.(1)

حکایت 921: صدقه برای رفع نحوست

حضرت صادق(علیه السلام)فرمود: قرار بود زمینی بین من و مردی تقسیم شود. آن مرد از علم نجوم اطلاعی داشت، پس کار را به تأخیر می انداخت تا ساعتی را انتخاب کند که به اعتقاد خودش آن ساعت برای او خوب و برای من بد است، بالاخره روز و ساعتی که در نظر داشت رسید، زمین تقسیم شد؛ ولی به نفع من تمام شد. منجم از روی ناراحتی دست خود را بر یکدیگر زد و گفت: هرگز مانند امروز ندیده بودم. پرسیدم: مگر چه شده است؟ جواب داد: من مردی منجم هستم، در ساعت خوبی بیرون آمدم و ساعت بد را برای شما اختیار کردم، اکنون می بینم کار برعکس شد. گفتم: می خواهی حدیثی به تو بیاموزم که پدرم به من فرمود؟

گفت: بگو. گفتم: پیامبر اکرم اوره فرمودند: هر کس مایل است خداوند نحوست روزش را رفع کند صبحگاه آن روز صدقه بدهد و اگر می خواهد نحوست شبش از بین برود، سر شب صدقه دهد. من ابتدای حرکت و خارج شدن خود را با صدقه شروع کردم. این صدقه دادن برایت از علم نجوم بهتر است.(2)

حکایت 922: انفاق بی منت

مردی خدمت امام محمد تقی رسید در حالی که شادی و خرسندی از ظاهرش آشکار بود. آن حضرت فرمود: تو را شادمان می بینم، سبب چیست؟ عرض کرد: یابن رسول الله! شنیدم از پدرت که می فرمود: شایسته ترین روزی که انسان باید شادمان باشد روزی است که به برادران دینی اش صدقه می دهد. اکنون


1- پند تاریخ 122/4 ۔ 124: به نقل از : کلمه ی طیبه / 321.
2- پند تاریخ 4/ 124 - 120: به نقل از: کافی 7/4 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه