هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 634

صفحه 634

می خواندیم. در حال درس خواندن بودیم که استاد بزرگ ما آقا سید محمد فشارکی تشریف آورد. آثار گرفتگی و ناراحتی از چهره اش کاملا هویدا بود.

معلوم شد این انقلاب و گرفتگی به دلیل بروز و با در عراق است که در همان روزها خبرش منتشر شده بود. ایشان فرمود: شما مرا مجتهد می دانید؟ همه عرض کردیم: بلی! پرسید: عادل میدانید؟ گفتیم: آری! فرمود: پس من به همه ی شیعیان سامرا (زن و مرد) حکم می کنم که هر یک از آنها یک بخش زیارت عاشورا را به نیابت بی بی نرجس خاتون والده ی ماجده ی حضرت حجه بن الحسن عید بخوانند و آن بانوی بزرگ را نزد فرزندش شفیع قرار دهند تا آن حضرت نزد خداوند شفاعت کند و خدا شیعیان سامرا را از این بلا نجات دهد.

این حکم که صادر شد چون مقام بیم و ترس نیز بود همه ی شیعیان اطاعت کردند و زیارت عاشورا را همان گونه خواندند و به خاطر این ترس، یک شیعه در سامرا تلف نشد، در حالی که هر روز ده تا پانزده نفر از غیر شیعه می مردند.(1)

الهی تویی آگه از حال من

عیان است پیش تو احوال من

تویی از کرم دلنواز همه

به بیچارگی چاره ساز همه

بود هر کسی را امیدی به کس

امید من از رحمت توست و بس

الهی به عزت که خوارم مکن

به جرم و گنه شرمسارم مکن

اگر دعوتم رد کنی ور قبول

من و دست و دامان آل رسول

حکایت 934: با یک توسل نجات یافت

محمد بن هارون از ابوالحسین بن ابی بغل کاتب نقل کرد که او گفت: از طرف ابومنصور بن صالحان کاری به عهده گرفته بودم، بین من و او به واسطه ی آن کار، تیره شد، به طوری که مجبور شدم خود را پنهان کنم و ابومنصور پیوسته مرا جست و جو میکرد. خلاصه مدتی را هراسان در حال اختفا گذراندم.

در یک شب جمعه تصمیم گرفتم به حرم مطهر حضرت موسی بن جعفر و امام محمد تقی(علیه السلام)بروم و آن شب را در آن جا به سر برم تا خداوند گشایشی عنایت کند. باران می آمد باد هم می وزید، شب تاریکی بود، وارد حرم شدم، از ابوجعفر متصدی خواهش کردم درها را ببندد و کوشش کند کسی وارد نشود تا با خاطری آسوده و حضور قلب عرض نیاز و دعا کنم، همچنین از گرفتار شدن به دست کسانی که در جست و جویم بودند ایمن باشم، او نیز پذیرفت و درها را بست.

شب به نیمه رسید، باد و باران آن قدر زیاد بود که رفت و آمد مردم را قطع کرد. من با دلی آکنده از اندوه و اشک جاری دعا و زیارت می کردم، یک مرتبه متوجه صدای پایی از طرف مضجع مولا موسی بن جعفر(علیه السلام)شدم، نگاه کردم مردی را دیدم که مشغول زیارت است. بر آدم و انبیای اولوا العزم سلام داد، بر ائمه ی طاهرین (علیهم سلام) داد تا به حضرت حجت(علیه السلام)رسید؛ ولی نامی از حجت بن الحسن نبرد، بسیار تعجب کردم،


1- پند تاریخ 4/ 153 - 154؛ به نقل از : الکلام یجر الکلام 1/ 55
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه