هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 639

صفحه 639

سپس فرمود: مردی وارد مسجد شد، دو رکعت نماز خواند، آن گاه دست بلند کرد و حاجت خود را از خداوند خواست. پیامبر(صله الله علیه و اله وسلم)که او را مشاهده می کردند فرمودند: این مرد خیلی زود و با عجله حاجت خود را خواست. مرد دیگری پس از او وارد شد و دو رکعت نماز به جا آورد و بعد از نماز خدا را ثنا گفت و بر پیامبر و آلش صلوات فرستاد، آن گاه حضرت رسول(صله الله علیه و اله وسلم)و فرمودند: درخواست کن که هر چه بخواهی خداوند به تو می دهد.(1)

حکایت 939: همت بلند در دعا و توسل

دمیری در حیاه الحیوان می نویسد: روزی حضرت رسول(صله الله علیه و اله وسلم)در مسافرت به شخصی برخوردند و میهمان او شدند. آن شخص بسیار از حضرت پذیرایی کرد. هنگام حرکت فرمودند: چنانچه خواسته ای از ما داشته باشی از خداوند درخواست میکنیم آرزویت را برآورده سازد. عرض کرد: از خداوند بخواهید به من شتری بدهد که اسباب و لوازم زندگی ام را برآن حمل کنم و چند گوسفند که از شیر آنها بگیرم. فرمودند: ای کاش همت این مرد نیز مانند عجوزه بنی اسرائیل بود و از ما می خواست که خیر دنیا و آخرت را برایش بخواهیم. عرض کردند: داستان پیرزن بنی اسرائیل چیست؟ آن حضرت فرمودند: هنگامی که حضرت موسی خواست با بنی اسرائیل از مصر به طرف شام برود راه را گم کردند.

حضرت موسی ترسید در سرگردانی گرفتار شوند، اصحاب خود را جمع کرد و پرسید: آیا شما به مردم مصر وعده ای داده اید که با رفتن از این شهر خلف وعده شود؟ گفتند: بله، از پدران خود شنیده ایم وقتی حضرت یوسف در حال احتضار بود از مصریان تقاضا کرد هر وقت خواستند به شام بروند جنازهی او را همراه خود ببرند و کنار قبر پدرش یعقوب به خاک بسپارند. اجداد ما نیز قبول کردند. حضرت موسی فرمود: برگردید و به وعده ی خود وفا کنید؛ وگرنه هرگز از این سرگردانی نجات نخواهید یافت.

آنها به مصر بازگشتند. حضرت موسی از هر کس محل قبر یوسف را پرسید اظهار بی اطلاعی می کرد، به آن حضرت اطلاع دادند عجوزه ای است که ادعا دارد از قبر یوسف باخبر است. دستور داد او را احضار کنند. آن زن گفت: به حضرت موسی عرض کنید اگر به علم من محتاج است او باید پیش من بیاید؛ زیرا ارزش دانش چنین اقتضا می کند. پیغام پیرزن را به موسی رساندند. موسی او را تصدیق کرد و از همت عالی و نظر بلند او در شگفت شد و نزد آن زن آمد. عجوزه گفت: یا موسی! علم قیمت دارد، من سالها است این مطلب را در سینه ی خود پنهان کرده ام و در صورتی برای شما اظهار می کنم که سه حاجت مرا برآوری. حضرت فرمود: حاجت های خود را بگو.

گفت: اول آن که جوان شوم، دوم به ازدواج شما در آیم و سوم، در آخرت نیز افتخار همسری شما را داشته باشم. حضرت موسی از بلند همتی پیرزن که سعادت دنیا و آخرت را می خواست متعجب شد، آن گاه از خداوند درخواست کرد و هر سه حاجت او برآورده شد.

پیرزن محل قبر را به حضرت موسی نشان داد.(2) موسی تابوت را بیرون آورد و در شش فرسخی بیت


1- پند تاریخ 162/4 - 163؛ به نقل از: اصول کافی 2/ 485.
2- پیر زن دربارهی محل قبر حضرت یوسف چنین گفت: وقتی یوسف از دنیا رفت، مصریان در باره ی محل دفن او اختلاف کردند. در طایفه می خواست قبر آن حضرت در محله ایشان باشد. نزدیک برد دمندی اختلاف به جنگ منتهی شود. برای رنه نزاع قرار شد بدن حضرت یوسف را در تابوتی بلوری بگذارند و روزنه های آن را مسدود کنند و نبوت را داخل شهری که وارد میسر می شود دفن نمایند تا آب شهر مصر از روی قبر او بگذرد و در محله ها گردش کند تا همه از قبر بوسش نبض ببرند.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه