هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 649

صفحه 649

است و هیچ چیز نمی تواند ما را از نظر خدا بپوشاند (او پیوسته شاهد و ناظر ما است).

آن گاه از نوف پرسید: خوابی یا بیدار؟ عرض کرد: خواب نیستم یا امیرالمؤمنین! حال امشب شما مرا به گریه ی زیادی واداشته است.

فرمود: نوف! بدان هر قطره اشکی که به خاطر ترس از خدا ریخته شود دریاهایی از آتش را خاموش میکند. کسی نزد خدا محبوب تر و با ارزش تر نیست از شخصی که به خاطر ترس از او اشک بریزد و در راه خدا دوست بدارد و برای او خشم داشته باشد. نوف! هر کس دوست بدارد محبت دیگری را بر او مقدم نخواهد داشت، هر کس عملی که مورد خشم خدا است انجام دهد از آن خیری نخواهد دید. در این هنگام مقداری آن دو را پند داد و فرمود: پس از جانب خداوند هراس داشته باشید.

آن گاه راه خود را گرفت و رفت در حالی که می گفت: ای کاش می دانستم در غفلتهایم از من رو گردانیدهای یا به من توجه داری. خدایا! کاش می دانستم در خواب های طولانی و کمی سپاسگزاری که نسبت به نعمتهای تو دارم حالم نزد تو چگونه است.

حبه گفت: به خدا قسم پیوسته در همین راز و نیاز و سوز و گداز بود تا صبح دمید.(1)

حکایت 951: باید خود را برای چنین روزی آماده کرد

حضرت صادق(علیه السلام)فرمود: هنگامی که فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین(علیه السلام)از دنیا رفت، علی [با حالتی که غم و اندوه کاملا در رخسارش دیده میشد] خدمت پیامبر آمد. آن حضرت فرمودند: چه شده است؟ عرض کرد: مادرم از دنیا رفت.

پیامبر(صله الله علیه و اله وسلم)فرمودند: مادر من از دنیا رفته است و شروع کردند به گریه کردن و همواره می فرمودند: مادر جان! آن گاه پیراهن و ردای خود را به علی دادند و فرمودند: او را کفن کنید، وقتی فارغ شدید مرا نیز اطلاع دهید تا بر او نماز بخوانم. پیامبر(صله الله علیه و اله وسلم)بر او نمازی خواندند که بر احدی قبل از او نخوانده بودند، آن گاه داخل قبر فاطمه شدند و در آن جا خوابیدند، پس از دفن فرمودند: فاطمه! جواب داد: لبیک یا رسول الله! پرسیدند: آنچه پروردگارت وعده داده بود درست یافتی؟ جواب داد: بلی، خدا به شما بهترین پاداش را عنایت کند. آن گاه پیامبر(صله الله علیه و اله وسلم)در قبر فاطمه بنت اسد بسیار مناجات کردند.

همین که خارج شدند از ایشان سؤال کردند: عملی که با جنازه ی فاطمه کردید از خوابیدن در قبر و کفن کردن با لباس خود و نماز طولانی و راز و نیاز دراز، با احدی این کار را نکردید؟ فرمودند: آری، این که لباس خودم را کفنش قرار دادم برای آن بود که روزی کیفیت محشور شدن مردم را در قیامت برایش شرح میدادم، پس بسیار متأثر شد و گفت: وای به من! پس با لباس خود کفنش کردم و در نماز از خدا خواستم که آنها کهنه نشود تا همان طور در قیامت محشور گردد و داخل بهشت شود و خداوند پذیرفت.

این که داخل قبرش شدم برای آن بود که روزی به او گفتم: وقتی میت را در قبر میگذارند دو ملک (نکیر و


1- پند تاریخ217/4 -219؛ به نقل از : الکنی و الالقاب 82/2
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه