هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 663

صفحه 663

گریه ام گرفت. آن حضرت فرمود: صقر! ناراحت نباش، اینها نمی توانند به ما آزاری برسانند. خدا را سپاسگزاری کردم.

عرض کردم: آقای من! حدیثی از پیامبر اکرم(صله الله علیه و اله وسلم)نقل شده است که معنی آن را نمی فهمم. پرسید: کدام حدیث؟ گفتم: این فرموده ی پیامبر(صله الله علیه و اله وسلم)که «روزها را دشمن ندارید که با شما دشمنی می ورزند».

فرمود: ایام، ما خانواده هستیم و تا آسمانها و زمین پایدار باشد، شنبه اسم پیامبر(صله الله علیه و اله وسلم)، یکشنبه امیرالمؤمنین(علیه السلام)، دوشنبه امام حسن(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)، سه شنبه علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر بن محمد ، چهارشنبه موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی و من، پنج شنبه پسرم امام حسن عسکری و جمعه پسر پسرم حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه است که مردم به سوی او اجتماع میکنند، او حق است و زمین را از عدل و داد پر میکند، همان طور که از ظلم و جور پر شده است، مبادا با آنها دشمنی کنید که آنها در آخرت با شما دشمنی خواهند کرد. آن گاه فرمود: وداع کن و خارج شوکه بر تو اطمینانی ندارم (امنیت جانی نداری).(1)

حکایت 970: خوشا به حال شیعیان علی ع

عماد الدین طبری در کتاب بشاره المصطفی می نویسد: روزی پیامبر اکرم(صله الله علیه و اله وسلم)بسیار شاد و خرم نزد امیرالمؤمنین علی آمدند و بر او سلام کردند. علی(علیه السلام)پس از سلام عرض کرد: یا رسول الله(صله الله علیه و اله وسلم)؛ هیچ گاه ندیده بودم مانند امروز شاد و خرم باشید! فرمودند: آمده ام تو را بشارت دهم، یا علی! در این ساعت جبرئیل بر من نازل شد و گفت: خدا سلام می رساند و میگوید علی را بشارت بده که شیعیان مطیع و عاصی اش اهل بهشت هستند.

همین که علی(علیه السلام)این سخن را شنید، سجده کرد، آن گاه دست به سوی آسمان بلند کرد و عرض کرد: پروردگارا! گواه باش که نیمی از حسناتم را به شیعیانم بخشیدم. امام حسن(علیه السلام)نیز همین کار را کرد، امام حسین نیز فرمود: خدایا! گواه باش من هم نصف حسنات خود را به شیعیان پدرم بخشیدم.

پیامبر اکرم(صله الله علیه و اله وسلم)فرمودند: شما از من سخاوتمندتر نیستید، من نیز نیمی از حسنات خود را به شیعیان علی بخشیدم. خداوند خطاب کرد: سخاوت شما از من بیشتر نیست، من نیز تمام گناهان شیعیان علی را بخشیدم.(2)

حکایت 971: با دشمنان مروت!

جلودی یکی از فرماندهانی بود که در دربار هارون الرشید مقامی ارجمند داشت و نسبت به او خدمات زیادی انجام داده بود و عاقبت به دستور مأمون کشته شد. داستان کشته شدنش از این قرار است: یاسر خادم میگوید: علی بن موسی الرضا(علیه السلام)به مأمون گوشزد کرد که تو نباید در خراسان بمانی و مرکز مسلمانان محلی را که پدران و اجدادت در آن جا زندگی میکردند خالی بگذاری، صلاح این است که از بلاد خراسان به آن نواحی کوچ کنی و از نزدیک به امور مسلمانان رسیدگی کنی.


1- پند تاریخ 5/ 99 - 101؛ به نقل از: معانی الأخبار 123.
2- پند تاریخ 102-101/5 ؛ به نقل از : روضات الجنات /591.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه