هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 70

صفحه 70

دگرگونی رخسارم نه به سبب مرگ کودک، بلکه به سبب رعبی و هراسی است که آن کنیز را فرا گرفت!

امام ((علیه السلام))پیش تر به آن کنیز فرموده بود: تو در راه خدا آزادی و هیچ باکی بر تو نیست.(1)

حکایت 105: بدهکاری مجازی و بزرگواری حقیقی!

آورده اند: روزی امام دهم حضرت هادی برای انجام کاری به قریه ای در اطراف سامرا رفته بود. یک اعرابی از حال آن حضرت جویا شد. به او گفتند که آن حضرت در فلان مکان است. اعرابی نزد آن حضرت شرفیاب شد. حضرت به او فرمود: ای برادر! حاجت تو چیست؟ اعرابی گفت: من مردی از اعراب کوفه ام که دوستدار خاندان عصمت و طهارت به ویژه جد شما علی بن ابی طالب هستم. اکنون وام های سنگین و قرض بسیار، تاب و تحمل را از من سلب کرده و به جز شما کسی را نیافتم تا از او به جهت ادای دین کمک بطلبم. حضرت فرمود: ناراحت نباش و امید خود را از دست مده؛ ان شاء الله امورت به خوبی اصلاح خواهد شد. آن گاه حضرت او را به منزل خویش مهمان کرد. وقتی صبح شد، فرمود: از تو خواهشی دارم، تو را به خدا سوگند می دهم که مخالفت نکنی. اعرابی گفت: مخالفت نمیکنم و هر چه بفرمایی به دیده ی منت می پذیرم. امام بر روی برگه ای نوشت: «من علی بن محمد به این مرد فلان مقدار بدهکارم.»(2) امام ((علیه السلام))پس از امضا کردن برگه به آن اعرابی فرمود: این برگه را بگیر و هنگامی که من به سامرا رفتم، نزدم بیا و در حضور جمعیت با لحنی تند و خشن قرض خود را با استناد به این برگه از من درخواست کن و خطاب به من بگو که چرا تا به حال قرضت را پرداخت نکرده ای؟! ای اعرابی! مبادا از این عمل به خاطر خجالت از من سر باز بزنی و مخالفت کنی. اعرابی پذیرفت و برگه را از آن حضرت گرفت. هنگامی که امام دهم ((علیه السلام))به سامرا برگشت ، اعرابی (طبق سفارش آن حضرت) نزد ایشان رفت و در حضور جمعیت - که برخی از وزرای خلیفه وقت متوکل نیز حاضر بودند – برگه مذکور را در دست گرفت و با لحنی تند، طلب خود را از آن حضرت مطالبه کرد. امام ((علیه السلام))نیز با مدارا با او سخن گفت و معذرت خواهی کرد و وعده فرمود: به زودی طلب تو را خواهم داد. حاضران این جریان را برای خلیفه نقل کردند، متوکل برای آن حضرت سی هزار درهم فرستاد، چون آن پول را آوردند حضرت با کمال بزرگواری تمامی آن را به مرد اعرابی داد و فرمود: از این مال، قرض خود را بپرداز و بقیه آن را نیز برای اهل و عیال خویش هزینه کن و عذر ما را بپذیر! اعرابی گفت: ای فرزند رسول خدا! به خدا سوگند من کمتر از یک سوم این مقدار را امید داشتم؛ اما خدای تعالی خود داناتر است که رسالت خود را در چه خاندانی قرار دهد. آن گاه اعرابی مال را برداشت و با شادمانی از محضر مبارک آن بزرگوار خارج شد.(3)31


1- اهل بیت در قرآن و حدیث 1/ 457؛ به نقل از: مناقب ابن شهر آشوب 4/ 274.
2- شاید بتوان کار امام ((علیه السلام))را این گونه توجیه کرد: آن حضرت به همانند سایر معصومین - با آن کرامت، شفقت و بزرگواری که داشت، وقتی به کسی وعده ای می داد و چیزی را به گردن می گرفت، تو گویی که واقعا بدهکار است و آن مرد حق مطالبه دارد؛ چنان که مطالبه هم کرد. توجیه دیگر شاید این باشد که این کار آن حضرت، در واقع از باب انشا بود نه اخبار و همان گونه که می دانید در انشا، صدق و کذب معنی نداشته و محتمل نیست.
3- 114داستان از بزرگواری ائمه / 146؛ به نقل از: کشف الغمه 3/ 230 .231
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه