هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 85

صفحه 85

به اصطلاح او، به دست امام تبرک شود. او گفت: همین مقدار که این قرآنها با دست امام لمس شده باشد برای بچه های جبهه بسیار خوشحال کننده است.

ما هم قبول کردیم و قرآن ها را که در یک پاکت بزرگ بود نزد امام بردیم، در آخر کار که می خواستیم از خدمت امام برگردیم یکی از آقایان پاکت قرآنها را به طرف دست حضرت امام برد. معظم له به گمان آن که طبق معمول گاهی نبات و امثال آن را برای تبرک می بردیم دستشان را جلو آوردند و وقتی چشمشان به داخل پاکت افتاد فرمودند: چیه؟

به عرض رسید: اینها قرآن هایی است که شامل چند سوره است. خواسته اند که برای جبهه تبرک شود؛ امام که همیشه حرکاتش کاملا آرام بود ناگهان به طور بی سابقه و با شتاب دستشان را عقب کشیدند و با لحنی تند فرمودند: من قرآن را تبرک کنم؟ این چه کارهایی است میکنید؟!(1)

حکایت 130 : تعبیر مؤدبانه

شبی هارون الرشید (خلیفه عباسی) در خواب دید که دندانهای او ریخته است. معبری را طلبید و از تعبیر خواب خود سؤال کرد. معبر گفت: این خواب یعنی این که همه ی خویشان خلیفه می میرند. هارون از سخن او ناراحت شد و گفت: خاک به دهانت؛ سپس فرمان داد او را صد تازیانه بزنند.

آن گاه معبر دیگری را طلبید و از تعبیر خواب پرسید. معبر گفت: این خواب یعنی این که عمر خلیفه از همه ی خویشانش دراز تر است. هارون الرشید خندید و گفت: هر دو تعبیر، در یک معنی است؛ اما دومی ادب را رعایت کرد. پس فرمان داد هزار درهم به وی دادند.(2)

حکایت 131: آداب مجالس

روزی رسول اکرم وارد یکی از خانه های خود شدند. اصحاب به محضر ایشان مشرف شدند، به گونه ای که اتاق پر شد. در این وقت جریر بن عبدالله وارد شد؛ اما محلی برای نشستن نیافت و در آستانه ی اتاق نشست. حضرت عبای خود را برداشتند و به او دادند و فرمودند: این عبا را زیرانداز خود قرار بده. جریر، عبا را گرفت و آن را بوسید و بر صورت خود گذاشت و در حالی که گریه میکرد، آن را در هم پیچیده و به سوی رسول خدا فرستاد و گفت: من روی لباس شما نمی نشینم، امیدوارم همان گونه که مرا احترام کردید، خدا شما را


1- سرگذشت های ویژه از زندگی حضرت امام خمینی 5/ 68-69. گویند: یکی از روزها که علاقه مندان و تنی چند از مراجعه کنندگان در حضور آیت الله سید محمد تقی خوانساری می گرد آمده بودند، یکی از دوستان قدیمی ایشان که می خواست با قرآن استخاره کند، خود را به ایشان نزدیک کرده، می گوید: «آقا! قرآن خدمتتان هست؟» آیت الله خوانساری که از شنیدن آن سخن چهره اش برافروخته شده بود، با صدای بلند توأم با خشونت به او می گوید: من کی هستم که قرآن و کلام خداوند خدمت من باشد؟! همه افتخارشان این است که خدمت این کتاب باشند. بعد به آن فرد می گوید: اگر مختار و مسلط بودم، تو را ادب میکردم تا دیگر این گونه کلمات که متضمن جسارت و بی ادبی به مقام بلند قرآن کریم است از تو صادر نشود. ماهنامه ی بشارت، شماره ی 23 (خرداد و تیر 1380) 47؛ بر اساس گفتاری از جناب ابوالفضل حافظیان.
2- یکصد موضوع، پانصد داستان 2/ 40؛ جوامع الحکایات /199.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه