هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 88

صفحه 88

حکایت 133: نشانه ی حماقت؟

عمرو بن بحر جاحظ در تصانیف خود آورده است: روزی مأمون با جمعی از ندما نشسته بود و با ایشان در هر مورد گفت و گو می کرد. در این هنگام گفت: «هر کس ریش دراز بود، احمق باشد!»(1) طایفه ای گفتند: «ما به خلاف این بسیار دیده ایم، که ایشان ریشهای دراز دارند؛ اما مردمانی زیرک اند.» مأمون گفت: «امکان ندارد.» در این سخن بودند که مردی از راه درآمد با ریش دراز و دراعه ای فراخ آستین و به آستری نشسته. مأمون او را احضار کرد. امیر المؤمنین گفت: «تو را چه نام است؟» گفت: ابوحمدویه. گفت: کنیه ی تو چیست؟ گفت: علویه(2). مأمون در حاضران نگریست و گفت: مردی را که نام از کنیه نداند، باقی افعال بر این قیاس باید کرد.

پس از وی سؤال کرد: چه کار کنی؟ گفت: مردی فقیهم و در علوم سعی کرده و اگر امیر خواهد، از من مسئله ای پرسد تا جواب گویم. مأمون گفت: مردی گوسفندی به یکی فروخت و مشتری گوسفند قبض کرد(3) و هنوز بها تسلیم نکرده، ناگاه گوسفند پشکلی(4) انداخت و بر چشم یکی آمد و کور شد. دیه ی(5) چشم او بر که واجب آید؟! مرد چون این مسئله بشنید سر فرو انداخت و بسیار فکر کرد. آن گاه سر بر آورد و گفت: دیه چشم بر فروشنده بود نه مشتری.

گفتند: چرا؟ گفت: چون مشتری را اعلام نداد که در ماتحت این گوسفند، منجنیق نهاده اند و سنگ می اندازد، تا خود را نگاه داشتی!(6)

مأمون و حاضران خندیدند و او را تشریف داد و رفت. [مأمون] گفت: درستی سخن من، شما را معلوم شد که بزرگان گفته اند: دراز ریش احمق بود و از بهر آن احمق خوانده اند که ریش هر چه از دو مشت زیادت بود، چون ناخن است و او آن زیادتی نبرد، محض حماقت بود.(7)

حکایت 134: قرائت قرآن با صدای خروس!

ابوحاتم سیستانی از دانشمندان نامی است. تاریخ درگذشت او را به اختلاف از سال 248 تا 255 قمری نوشته اند. ابوحاتم که نامش سهل بن محمد است در علوم قرآنی، لغت و شعر استاد مسلم عصر بود. وی در شهر بصره میزیست و کتابهای پرارزش و جالبی تألیف کرد. ابوحاتم سیستانی به قصد دیدار از شهر بغداد پایتخت عراق و مقر خلفای عباسی و مرکز علمی آن جا وارد بغداد شد و به مسجدی درآمد. مردی در مسجد نشسته بود و چون دید ابوحاتم اهل فضل و کمال است، از وی معنی آیه ی مبارکه ی «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ


1- مؤلف «المستطرف فی کل فن مستظرف» (شهاب الدین محمد بن أحمد الأبشیهی متوفای 852 ه- ق) می نویسد: و یستدل علی صفه الاحمق من حیث الصوره بطول لحینه لان مخرجها من الدماغ فمن أفرط طول لحیته قل دماغه و من قل دماغه قل عقله و من قل عقله فهو أحمق. المستطرف 1/ 39. (الباب الثانی فی العقل و الذکاء و الحمق و ذمه و...)
2- مرد اشتباه گفته است، کنیه ی وی ابو حمدویه و نام وی علویه بوده است.
3- تحویل گرفت.
4- سرگین گاو و گوسفند و شتر و مانند آن.
5- دبه: خونبها.
6- نگاه داشتی: مواظبت می کرد.
7- جوامع الحکایات /300. دلیل اقامه شده در سخن، عین مدعا است!
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه