هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 89

صفحه 89

نَارًا »(1) را پرسید. أبوحاتم گفت: «قوا» یعنی «خود را نگاه دارید و حفظ کنید.» آن مرد پرسید: مفرد آن چیست؟ ابوحاتم گفت: «قِ». آن مرد گفت: تثنیه ی آن چگونه است؟ ابوحاتم گفت: «قیا». آن مرد پرسید: جمع آن چه می شود؟ ابوحاتم پاسخ داد: «قوا». آن مرد گفت: حالا هر سه را صرف کنید. ابوحاتم گفت: «ق - قیا - قوا». در این هنگام مرد پارچه فروشی که در گوشه مسجد نشسته بود به مرد سؤال کننده گفت: مواظب پارچه های من باش تا برگردم. مرد پارچه فروش همان لحظه به کلانتری رفت و گفت: عده ای از زنادقه(2) را دیدم که در مسجد نشسته اند و با صدای خروس قرآن می خوانند! هنوز اندکی نگذشته بود که مأموران و پاسبانان به مسجد ریختند و آن دو نفر (ابوحاتم و مرد سؤال کننده) را دستگیر کرده، نزد رئیس کلانتری آوردند. رئیس کلانتری از آن دو پرسید: موضوع چه بوده است؟ ابوحاتم جریان را تعریف کرد و گفت: این مرد صرف کلمه ی «قوا» را از من پرسید و من هم برای او شرح دادم که مفرد و تثنیه و جمع آن چیست. در این هنگام - در حالی که گروه انبوهی از مردم گرد آمده بودند تا ببینند برای آن دو نفر چه مجازاتی تعیین می گردد - رئیس کلانتری به ابوحاتم گفت: دانشمندی چون شما نزد عوام نادان چنین سخن می گوید؟! باید مواظبت کنید و در اندیشه عوام الناس باشید تا کار بدین جا نکشد. سپس تازیانه برکشید و به جان تماشاگران افتاد و آنان را از گرداگرد آن دو متفرق کرد، آن گاه به ابوحاتم گفت: استاد! مبادا بار دیگر بی احتیاطی کنید و چنین سخنانی نزد مردم بی تمیز و عوام بر زبان آورید. ابوحاتم سیستانی وقتی وضع را چنین دید، درنگ را جایز ندانست و همان روز از بغداد خارج شد و عطایش را به لقایش بخشید. به این علت دانشمندان بغداد نتوانستند از دانش او بهره ببرند و او نیز تا زنده بود به بغداد بازنگشت.(3)

دامن بکش ز صحبت جاهل که فی المثل

جهل آتش است و صحبت جاهل، جهنّم است(4)

حکایت 135 : پا به هوا!

فرمانده ای برای تنبیه سربازان فرمان داد همه پای چپ خود را بلند کرده و نیم ساعت همان طور نگه دارند. ده دقیقه بعد هنگامی که برای بازدید آمد، دید میان پاها، پای راستی هم دیده می شود؛ از این رو با عصبانیت فریاد زد: کدام احمقی هر دو پایش را بلند کرده؟!(5)

حکایت 136: پشم کاری!

شیخ اجل سعدی می گوید: هارون الرشید را چون ملک دیار مصر مسلم شد، گفت: به خلاف آن طاغی (6)که به غرور ملک مصر دعوی خدایی کرد(7)، نبخشم این مملکت را مگر به خسیس ترین(8) بندگان، سیاهی


1- تحریم / 6 ، ترجمه: خود و خانواده خویش را از آتش نگه دارید (حفظ کنید).
2- مفرد آن، زندیق است؛ یعنی: ملحد، بی دین، بد دین.
3- داستان های اسلامی 2/ 124 - 126؛ به نقل از: بغیه الوعاه 606/1 ؛ ترجمهی روضات الجنات 211/4 .
4- صادق سرمد.
5- قهقهه / 51.
6- فرعون (فرعون حضرت موسی).
7- ر. ک : نازعات / 15-24 ؛قصص / 38 ؛ غافر / 36-37
8- پست ترین.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه