هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 108

صفحه 108

در این سه شب ندیدم که پیر مرد برای عبادت برخیزد و اعمال مخصوص انجام دهد، تنها موقعی که در بستر پهلو به پهلو می شد، ذکر خدا میگفت. او تمام شب را می آرمید و چون فجر طلوع می کرد برای نماز صبح برمی خاست، اما در طول این مدت از او دربارهی کسی جز خیر و خوبی سخنی نشنیدم.

سه شبانه روز منقضی شد و اعمال پیرمرد آن قدر در نظرم ناچیز آمد که میرفت تحقیرش کنم، ولی خود را نگاه داشتم. موقع خداحافظی به او گفتم: بین من و پدرم تیرگی و کدورتی پدید نیامده بود، من برای این نزد تو آمدم که سه روز متوالی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در باره ات چنین و چنان شنیده بودم، خواستم تو را بشناسم و از عبادات و اعمالت آگاه گردم. اکنون متوجه شدم عمل بسیاری نداری، نمی دانم چه چیز مقام تو را آن قدر بالا برده که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در باره ات سخنی آن چنان گفته است.

پیرمرد در پاسخ من گفت: جز آنچه از من دیدی عملی ندارم.

عبد الله از وی جدا شد و چند قدمی بیش تر نرفته بود که پیر مرد او را صدا زد و گفت:

اعمال ظاهر من همان بود که دیدی، اما در دلم نسبت به هیچ مسلمانی کینه و بدخواهی نیست و هرگز به کسی که خداوند به او نعمتی عطا نموده است، حسد نبرده ام. عبد الله گفت: همین حسن نیت و خیرخواهی است که تو را مشمول عنایات و الطاف الهی ساخته و ما نمی توانیم این چنین پاکدل و دگر دوست باشیم.(1)

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بیغمی

نشاید که نامت نهند آدمی(2)

حکایت 113: قدرت حسد

در زمان موسی هادی مرد توانگری در بغداد زندگی می کرد. او همسایه ای داشت که بی نهایت حسود بود، وقتی دل این همسایه از حسد مرد توانگر پر شد، غلامی خرید و به او مهربانی کرد.

روزی او را خواست و گفت: من تو را برای این کار می خواستم که همسایهی توانگرم کشته شود. غلام خیلی سریع خود را آماده کرد تا آن مأموریت را انجام دهد.دی


1- اخلاق از نظر همزیستی و ارزش های انسانی (گفتار فلسفی) ج 2، ص 361؛ به نقل از: مجموعه ورام ج 1، ص 126.
2- سعدی
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه