هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 115

صفحه 115

عکرمه گفت: البته حزیمه باید همان طور، حاکم و والی جزیره باقی بماند.(1)

حکایت 116: جوانمردی عامر

عامر بن عبد الله بن قیس، از مردان وارسته و انسان های چند بعدی است، در میدان های عبادت، جهاد، سیاست، اخلاق و... پیشتاز بود، از جمله موارد جوانمردی او این است که: در یکی از جنگ ها دختر یکی از سران دشمن اسیر شد، او دختر بسیار زیبایی بود، عامر گفت: او را به من ببخشید؛ زیرا من هم یکی از مردانی هستم که نیاز به همسر دارم.

سپاهیان که سابقه ی درخشان عامر و وارستگی او را می دانستند، تقاضای او را رد نکردند و آن دختر را در اختیار او گذاشتند، عامر آن دختر را گرفت و آزاد کرد.

سپاهیان از این حادثه ناراحت شدند و به عامر اعتراض شدید کردند و گفتند: اگر می خواستی آزادش کنی، می توانستی در عوض از بستگانش پول بسیاری بگیری. عامر گفت: این آزادی را به حساب خدا گذاشته و با او معامله کرده ام.(2)

حکایت 117: بازاری و عابر

مردی درشت استخوان و بلند قامت که اندامی ورزیده و چهرهای آفتاب خورده داشت و زد و خوردهای میدان جنگ یادگاری بر چهره اش گذاشته و گوشه ی چشمش را دریده بود، با قدم های مطمئن و محکم از بازار کوفه میگذشت. از طرف دیگر، مردی بازاری در دکانش نشسته بود. او برای آن که موجب خنده ی رفقا را فراهم کند، مشتی زباله به طرف آن مرد پرت کرد. مرد عابر بدون این که خم به ابرو بیاورد و التفاتی بکند، همان طور با قدم های محکم و مطمئن به راه خود ادامه داد. همین که دور شد یکی از رفقای مرد بازاری به او گفت: هیچ شناختی این مرد عابر که تو به او اهانت کردی که بود؟ بازاری گفت: نه، نشناختم! عابری بود مثل هزارها عابر دیگر که هر روز از جلوی چشم ما عبور می کنند، مگر این شخص که بود؟ رفیق گفت: عجب! نشناختی؟ این عابر همان فرمانده و سپهسالار معروف، «مالک اشتر نخعی» بود.4.


1- عاقبت بخیران عالم.
2- داستان های صاحبدلان؛ به نقل از: طبقات ابن سعد ج 7، صص 79-74.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه