هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 140

صفحه 140

سمنون مچب که از نزدیکان جنید بغدادی بود، در مناجاتی عرض کرد: «الهی! در هر چه مرا بیازمایی در آن مرا یابی و دم نزنم.» در حال، دردی به وی مستولی شد که جانش به لب آمد و او دم نمی زد. همسایگان گفتند: «ای شیخ! دیشب تو را چه بود که از فریاد تو ما را خواب نیامد؟» در حالی که به ظاهر دم نزده بود.

یک بار دیگر گفت: «خدایا! دلم به غیر تو مایل نیست، مرا به هر چه خواهی، امتحان کن.» در حال، بولش ادرارش بسته شد و به حبس بول دچار شد، پس به مدرسه ی بچه ها می گردید و کودکان را می گفت: «عموی دروغگو را دعا کنید تا حق، شفایش دهد.»(1)

حکایت 146: عرفان حقال

بکر ابن عبد الله مزنی می گوید: حمالی را دیدم که بار گرانی بر پشت گرفته و می رفت و همواره می گفت «الحمد لله أستغفر الله.» گفتم: ای فلان! تو چیز دیگری ندانی، جز این دو کلمه؟ گفت: می دانم و قرآن نیز می دانم. گفتم: چرا جز این دو کلمه چیز دیگری نگویی؟ گفت: برای این که از دو حال خالی نیستم، هر وقت نعمتی از خدا بر من فرود می آید و گناهی از من به آسمان می رود، شکر آن نعمت را کلمه ی «حمد» می گویم و جبران آن گناه را استغفار می آورم تا مگر خدای رحمت کند.

گفتم: سبحان الله! این حمال، فقیه تر از «مزنی» است.(2)

حکایت 147: شراب طهور

شیخ ابو الفتوح رازی - در تفسیر روض الجنان - می نویسد: یکی از جمله عارفان گفت:

در قفای سهل بن عبد الله نماز خفتن [نماز عشا] می کردند. این سورت [سوره ی انسان ] می خواند، چون به این آیت (آیه ی 21) رسید، آواز دهنش می آمد همچون کسی که چیزی مزد [بمکد] چون فارغ شد، گفتم: یا شیخ! قرآن می خواندی یا شراب می خوردی؟ گفت: شراب7.


1- یکصد موضوع، پانصد داستان ج 3، صص 35- 34؛ به نقل از: خزاین کشمیری، متن 8
2- روح الجنان و روح الجنان ج 9، ص 7.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه