هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 153

صفحه 153

آذوقه ] حکایت می کرد، مولانا فرمود که دنیا را از شما دریغ نمیدارم، بلک شما را از دنیا دریغ می دارم.(1)

حکایت 171: حضور خدا

آیت الله العظمی سید محمد شیرازی فرمودند: در قضیهی سفر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری به ایران، وقتی ایشان وارد تهران شدند جمعیت زیاد از جمله سفیر کشور روسیه به ملاقاتش رفتند. مردم از آن مرحوم خواستند آنها را موعظه و نصحیت کند، ایشان نیز بنا به درخواست مردم فرمود: ای مردم! بدانید و آگاه باشید که خدا در همه جا حاضر است و مطلب دیگری نفرمود، لکن این سخن تکان دهنده اثر خودش را بخشید به طوری که اشک ها جاری گردید قلب ها در هم طپید و حالت مردم به شکل عجیبی دگرگون شد جریان گذشت و سفیر روسیه در نامه ای به نیکولا قیصر روس این چنین نوشت: تا مادامی که این قشر روحانیون مذهبی بین مردم هستند و مردم نیز از آنها پیروی می کنند ما نمی توانیم کاری از پیش ببریم؛ زیرا وقتی یک جمله چنین انقلاب عجیب روحی به وجود می آورد، دیگر دستورات و فتاوای صادره چه خواهد کرد؟!(2)

حکایت 172: دریا باش تا نگندی

مردی به بایزید بسطامی گفت: چرا سفر نمی کنی؟ جواب داد: چون دوستم مقیم است به وی مشغولم و به دیگری نمی پردازم. آن مرد گفت: آب که زیاد در یک جا بماند، میگندد. بایزید در پاسخ گفت: دریا باش تا هرگز نگندی.(3)

حکایت 173: طمع بیجا

ابراهیم ادهم پادشاه بلخ بود و به سبب وقایعی، ترک مال و منصب کرد و به تزکیهی نفس و زهد روی آورد. نوشته اند: روزی در قصر خود نشسته بود و بیرون را تماشا می کرد.

ناگاه دید مرد فقیری در سایه قصر او نشست و کیستنی نانی را باز کرد و یک قرص نان از2.


1- مناقب العارفین ج 1، ص 441.
2- مردان علم در میدان عمل، ج 7.
3- مردان علم در میدان عمل، ج 8، به نقل از: کشف الاسرار میبدی، حکایت های برگزیده، ص 332.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه