هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 169

صفحه 169

صیحهای کشید و ناله می کرد به طوری که گویی همه ی زمین وادی السلام از صدای نعرهی او می لرزید. من با سرعت برای خلاص کردن آن شتر به آن سمت رفتم. وقتی نزدیک شدم دیدم شتر نیست بلکه جنازه ای را برای دفن آورده اند و این نعره از آن جنازه بود. من آن صدا را می شنیدم ولی افرادی که متصدی دفن بودند اصلا از آن اطلاعی نداشتند و با کمال خون سردی و آرامش به کار خود اشتغال داشتند.

حکایت 194: معلم جبرئیل

روزی امین وحی، حضرت جبرئیل در خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله مشغول صحبت بود که حضرت علی علیه السلام وارد شد. جبرئیل چون آن حضرت را دید، برخاست و تعظیم کرد.

پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: ای جبرئیل! چرا به این جوان تعظیم می کنی؟ جبرئیل عرض کرد: چرا تعظیم نکنم و حال آن که او بر من، حق تعلیم دارد! پیامبر فرمود: چه تعلیمی؟ جبرئیل گفت: هنگامی که حق تعالی مرا آفرید، از من پرسید: تو کیستی و من کیستم؟ من در جواب متحیر ماندم و مدتی ساکت بودم که این جوان حضرت علی در عالم نور بر من ظاهر شد و این طور به من تعلیم داد که بگو: «تو پروردگار جلیل و جمیلی و من بندهی ذلیل و جبرئیلم»؛ به خاطر همین به او تعظیم کردم.

پیامبر صلی الله علیه واله پرسید: ای جبرئیل! چند سال عمر کرده ای؟ جبرئیل گفت: یا رسول الله! در آسمان ستاره ای است که هر سی هزار سال یک بار طلوع می کند، من آن ستاره را سی هزار بار دیده ام (1)

حکایت 195: دینار

حاج شیخ عباس قمی - صاحب مفاتیح الجنان - در کتاب «مقامات عالیه» - که خلاصه ی معراج السعاده ی ملا احمد نراقی است . در باب فضیلت و مرتبت فقر این جمله ی لطیف را گفته: از عدم درهم، در هم مباش و دین را به دینار مده که روز جزا گویند دین آر، نه دینار !(2)3.


1- یکصد موضوع، پانصد داستان به نقل از: تحفه المجالس، ص 80
2- گلشن لطایف ج 2، ص 323.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه