هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 176

صفحه 176

گیاه نبایستی خورد. بقراط خندید و گفت: اگر تو گیاه توانستی خورد، خدمت سلطان نبایستی کرد! این کلمه، جان حکمت و جان موعظه است؛ یعنی هر کس بر خود پادشاه تواند بود، او را به بندگی کردن پادشاهان عار آید!(1)

به دست آهن تفته(2) کردن خمیر

به از دست بر سینه، پیش امیر(3)

حکایت 209: ملک سلیمان

روزی حضرت سلیمان (علیه السلام) با کوکبهی مخصوص خود در هوا می رفت، بر دهقانی بگذشت آن دهقان چون وی را با آن کوکبه دید، گفت: سبحان الله! حق تعالی چه پادشاهی عظیم به پسر داوود داده. باد این سخن را به گوش سلیمان رسانید. سلیمان پایین آمد و نزد دهقان رفت و گفت: «تَسْبِیحَهٌ وَاحِدَهٌ یَقْبَلُهَا اَللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا أُوتِیَ آلُ دَاوُدَ . » یعنی: «ثواب یک سبحان الله که حق تعالی آن را قبول کند، بهتر است از هر چه به خاندان داوود داده اند.»(4)

حکایت 210: مهبط ملایک

کردین بصری ( مکنی به ابوسیار) می گوید: من به یک نوع بیماری سوء هاضمه مبتلا بودم، به طوری که در شبانه روز بیش از یک وعده غذا نمیخورم، از این رو وقتی به حضور امام صادق علیه السلام می رسیدم که فکر می کردم سفره برچیده شده و سعی داشتم در چنین وقتی به محضرش بروم تا آن حضرت مرا به خوردن غذا دعوت نکنند، اما گاهی به حضور آن بزرگوار می رفتم، آن حضرت سفره می طلبید، من هم همراه آن حضرت غذا می خوردم، ولی هیچ گونه ناراحتی و دردی احساس نمی کردم، اما اگر در منزل شخص دیگری غذا می خوردم، ناراحتی هاضمه و نفخ شکم مرا بی قرار می کرد.

این موضوع را به امام صادق علیه السلام عرض کردم و خواستم راز آن را برایم بیان کند.

امام صادق علیه السلام فرمود: ای ابوسیار! تو در این جا غذای افراد صالحی را می خوری کهه.


1- جوامع الحکایات، ص 284.
2- تافته، سرخ.
3- سعدی
4- منهج الصادقین ج 1، 337 - 336، ذیل تفسیر آیه ی 152 سوره ی بقره.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه