هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 21

صفحه 21

خدایا! تو سلام من را به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله برسان. خبیب این را گفت و به شهادت رسید.(1)

حکایت 19: آخرین نماز عشق

همه ی مجروحین را در یک سنگر جمع کرده بودیم. حجت الاسلام ترکان هم مجروح بود. او در گوشه ای از سنگر سرش را به دیوار تکیه داده بود و به نقطه ای خیره مانده بود.

لب های داغمه بسته اش هر از گاه به ذکر باز می شد. بقیهی مجروحین گویا رازی مقدس را حس کرده باشند، چشم دوخته بودند به لب ترکان.

ترکان ارادت زاید الوصفی به امام حسن مجتبی علیه السلام داشت، همه ی بچه ها از این ارادت آگاه بودند. به هر بهانه و مناسبتی ذکر مصیبت آن امام را می گفت.

ناگهان لحن ترکان عوض شد، انگار که مورد خطاب قرار گرفته باشد، با ادب و احترام خاص به همان نقطهی سنگر که خیره بود، گفت: خیر، نخوانده ام.

چند لحظه بعد دوباره گفت: چشم، الآن می خوانم و بعد شروع کرد به خواندن نماز.

کلمات به سختی از لبانش خارج می شد. گاهی در بین نماز خاموش می ماند، بی هیچ حرفی، باز دوباره لب هایش به جنبش در می آمد. مجروحین می گفتند که امام، کلمات نماز را به او تلقین می کند.

ترکان در حالی که رمق در بدن نداشت، دقیق و بدون غلط، نماز ظهر و عصرش را خواند. نزدیک ساعت چهار بود که دوباره رو به آن نقطه ی مجهول گفت: چشم. بعد شهادتین را گفت و خاموش و رازناک به ابدیت پرواز کرد.(2)(2)

حکایت 20 : حاج میرزا جواد ملکی تبریزی و نماز شب

یکی از دوستان مرحوم حاج میرزا جواد ملکی تبریزی [قدس سره] می گوید: مرحوم ملکی شب ها که برای تهجد و نماز شب به پا می خاست، ابتدا در بسترش مدتی با صدای بلند گریه می کرد، سپس بیرون می آمد و نگاه به آسمان می کرد و آیه ی «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ »(3) را می خواند و سر به دیوار می گذاشت و مدتی گریه می کرد و پس از تطهیر نیز کنار حوض، مدتی پیش از وضو می نشست و میگریست.

خلاصه، از هنگام بیدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب، چند جا


1- بهترین پناهگاه، حکایات و خاطرات نماز.
2- بهترین پناهگاه، حکایات و خاطرات نماز
3- بقره، 164.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه