هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 210

صفحه 210

میدانی، بیش تر از آن را من میدانم، نیازی به پندهای تو ندارم. جبرئیل بر موسی نازل شد و عرض کرد: ای موسی! خداوند می فرماید؛ هزار پند او فریب است؛ اما سه پند او را بشنو.

موسی به ابلیس فرمود: سه پند را بگو! ابلیس گفت: 1. هر گاه تصمیم بر انجام کار خیری گرفتی، در انجام آن شتاب کن وگرنه تو را پشیمان می کنم. 2. اگر با زن نامحرمی خلوت کردی، از من غافل نباش که تو را به عمل منافی عفت وادار می نمایم. 3. هرگاه خشمگین شدی، جای خود را عوض کن وگرنه موجب فتنه خواهم شد. اکنون که تو را سه پند دادم (بر تو حقی پیدا کردم) در عوض، از خدا بخواه مرا بیامرزد. موسی خواسته ی ابلیس را به خدا عرض کرد. خداوند فرمود: شرط آمرزش شیطان آن است که به کنار قبر آدم برود و خاک قبر او را سجده کند. حضرت موسی فرمان خدا را به ابلیس ابلاغ کرد. ابلیس که هم چنان در خودخواهی و تکبر غوطه ور بود، گفت: ای موسی! من در آن هنگام که آدم زنده بود، بر او سجده نکردم، چه گونه اکنون حاضر شوم که بر خاک قبر او سجده کنم ؟!(1)

حکایت 247: هرگز «من» نگفت!

استاد مصباح یزدی فروتنی علامه طباطبایی را این گونه بیان می کند: در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز کلمه ی «من» از ایشان نشنیدم، در عوض عبارت «نمی دانم» را بارها از ایشان شنیدم. همان عبارتی که افراد کم مایه از گفتن آن عار دارند!(2)

یکی قطره باران ز ابری چکید

خجل شد چو پهنای دریا بدید

که جایی که دریا است من چیستم

گر او هست حقا که من نیستم

چو خود را به چشم حقارت بدید

صدف در کنارش به جان پرورید

سپهرش به جایی رسانید کار

که شد نامور لؤلؤ(3) شاهوار

بلندی از آن یافت کو پست شد

در نیستی کوفت تا هست شد

بلندیت باید، تواضع گزین

که این بام را نیست سلم (4) جز اینان


1- قصه های قرآن به قلم روان، ص 18؛ به نقل از: همای سعادت، ص 1206
2- سیمای فرزانگان ج 3، ص 298 - 297؛ به نقل از: یاد نامه علامه، ص 37.
3- مروارید.
4- نردبان
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه