هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 216

صفحه 216

حسین این کار را انجام می دهی؟ رسول اکرم صلی الله علیه واله به بلال فرمودند: به خانه برو و هر چه پیدا کردی بیاور تا من نفس خودم را از این بچه ها بخرم. بلال رفت و هشت عدد گردو آورد. حضرت گردوها را به آنها دادند و نفس خود را از بچه ها خریدند و فرمودند: خداوند رحمت کند برادرم (حضرت) یوف را! او را به قیمت ارزان به چند درهم فروختند و مرا به هشت گردو!(1)

حکایت 257: رها کردن نماز جماعت

یکی از دانشمندان معاصر می گوید: من از همان اوقات که به تحصیل مقدمات اشتغال داشتم، نام محدث قمی(2) را در محضر مبارک پدر بزرگوارم می شنیدم. وقتی برای تحصیل به مشهد مشرف شدم، زیارت ایشان را بسیار مغتنم می شمردم.

چند سال با این دانشمند با ایمان معاشرت داشتم و از نزدیک با مراتب علم و عمل و پارسایی و پرهیزکاری ایشان آشنا شدم و روز به روز بر ارادتم افزوده شد.

در ماه مبارک رمضان یکی از سالها با چند تن از دوستان از ایشان خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد اقامه ی جماعت را بر معتقدان و علاقه مندان منت نهند. با اصرار و پافشاری خواهش ما را پذیرفتند و چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستان های آن جا اقامه شد و روز به روز بر جمعیت نیز افزوده می شد.

هنوز به ده روز نرسیده بود که اشخاص زیادی اطلاع یافتند و جمعیت زیادی آمدند.

یک روز پس از تمام شدن نماز ظهر به من - که نزدیک ایشان بودم . گفتند: شما امروز نماز عصر را اقامه کنید و خودشان رفتند و دیگر آن سال را برای نماز جماعت نیامدند.

وقتی علت را جویا شدم، گفتند: حقیقت این است که در رکوع رکعت چهارم (نماز ظهرا متوجه شدم که صدای اقتدا کنندگان که پشت سر من نماز می گذاردند یا الله، یا الله، ان الله مع الصابرین از محلی بسیار دور به گوش می رسد. این امر توجه مرا به زیاد بودن جمعیت جلب کرد و شادی و فرحی در من به وجود آورد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه است. بنابراین من برای امامت اهلیت ندارم!(3)4.


1- آمال الواعظین، به نقل از: وقائع الأیام (خیابانی)، ص 529
2- شیخ عباس قمی صاحب کتاب معروف مفاتیح الجنان.
3- حدیث اخلاص محدث قمی، ص 52 سیمای فرزانگان ج 3، ص 144.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه