هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 238

صفحه 238

روزی شیخ به همان محصل، مختصر پولی داد تا نان خریداری کند. وقتی برگشت شیخ دید حلوا هم گرفته و بر روی نان گذاشته است. به او گفت: پول حلوا را از کجا آوردی؟ گفت: به عنوان قرض گرفتم. شیخ فقط آن قسمت از نان را که آغشته به حلوا نبود برداشت و فرمود: من یقین ندارم برای ادای این قرض زنده باشم.

روزی همان طلبه که پس از چندین سال به نجف آمده بود، خدمت شیخ عرض کرد:

چه عملی انجام دادید که به این مقام رسیدید و خداوند شما را موفق نمود اینک در رأس حوزهی علمیه قرار گرفته اید و مرجع همه ی شیعیان جهان هستید؟ شیخ فرمود: چون من جرأت نکردم حتی نان آغشته به حلوا را بخورم، ولی تو با کمال جرأت نان و حلوا را خوردی!(1)

حکایت 290: نان خالی

دختر شیخ مرتضی انصاری می گوید: در ایام کودکی که به مکتب می رفتم مرسوم بود، بعضی از روزها ناهار هر کدام از محصلین را به مکتب می آوردند و دسته جمعی با خانم معلم غذا می خوردیم. روزی به مادرم گفتم: از منزل چند نفر از علما سینی های غذا که در آن چند نوع طعام یافت می شود به مکتب می آورند ولی شما برایم نان و مقداری تره می فرستید که من شرمنده می شوم. پدرم [شیخ انصاری ] سخنم را شنید و با ناراحتی فرمود: بعد از این تنها نان برای او بفرستید تا نان و تره به دهانش خوش آید.(2)

حکایت 291: خرقه ی زهد

در کتاب «پند تاریخ» آمده است: «دکتر قاسم غنی در تاریخ تصوف می نویسد: غزالی در کتاب احیاء العلوم فصل مشبعی در سماع و وجد سخن رانده و با ادلهی گوناگون حکم به جواز آن داده است، حتی برای طبقه ای تأثیر خوب سماع را بیش از تأثیر قرآن می شمارد. نویسنده ی تاریخ تصوف می نویسد: حاصل آن که صوفی پخته میل ندارد خود را به زنجیرهای قوانین شرع و آداب و عادات مصنوعی و اخلاق مصنوعی عرفی مقید سازد و هیچ گاه به آسانی زیر بار آن چه که مردم به حکم عادت و تقلید، بد یا خوب می دانند نمی رود و خود را برتر از بدی و خوبی می شمرد و هیچ وقت با ترازوی عقل و87


1- پند تاریخ ج 5، ص 245؛ به نقل از: زندگی و شخصیت شیخ انصاری ، ص 70
2- پند تاریخ ج 5، ص 246. 245؛ به نقل از: شخصیت شیخ مرتضی انصاری، ص 88-87
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه