هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 245

صفحه 245

دیدم شتر نیست بلکه جنازه ای را برای دفن آورده اند و این نعره از آن جنازه بود. من آن صدا را می شنیدم ولی افرادی که متصدی دفن بودند اصلا از آن اطلاعی نداشتند و با کمال خون سردی و آرامش به کار خود اشتغال داشتند.

حکایت 297: فتنه

مرحوم «شیخ رجب علی خیاط» از معلومات رسمی حوزوی برخوردار نبود. باز شدن دیده ی برزخی او حکایتی شبیه ماجرای «ابن سیرین» - خوابگزار معروف به دارد که در اثر مخالفت با هوای نفس و رهیدن از دام شهوت، مورد عنایت خاص الهی قرار می گیرد و شاید همین نقطه ی آغاز حرکت او به سوی کمال مطلق باشد. از خود آن بزرگوار در این باره نقل شده است: در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته ی من شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت. با خود گفتم: رجب علی! خدا می تواند تو را امتحان کند، بیا این بار تو خدا را امتحان کن! سپس به خداوند عرض کردم: خدایا! این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن! آن گاه به سرعت از دام گناه می گریزد و بی درنگ دیدهی برزخی او روشن می شود و آن چه را که دیگران نمی بینند و نمی شنوند، می بیند و می شنود!(1)

حکایت 298: مرد زن نما

یکی از ارادتمندان شیخ رجب علی خیاط می گوید: زن زیبایی را خواب دیدم و صبح خدمت شیخ رسیدم، ایشان این شعر را برایم زمزمه کرد:

گرت هواست که از دوست نگسلی پیوند نگاه دار سر رشته، تا نگه دارد مدتی نشستم و سپس عرض کردم: مطلبی هست؟ فرمود: چه کار کرده ای که قیافه ات زن شده است؟! عرض کردم: زن زیبایی را در خواب دیدم و داستانش در ذهنم مانده است. فرمود: همان است، استغفار کن !(2)4.


1- تندیس اخلاص، ص 8
2- کیمیای محبت، ص 174.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه