هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 258

صفحه 258

حکایت 312 : قناعت مور و حرص زنبور!

سدید الدین محمد عوفی در جوامع الحکایات می نویسد: وقتی زنبوری، موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه می کشید و در آن، رنج بسیار می دید و حرصی تمام می کرد، او را گفت: ای مور! این چه رنج است که بر خود نهاده و این چه بار است که اختیار کرده ای؟ بیا تا مطعم و مشرب من بینی که هر طعام که لذیذتر است تا از من فاضل نیاید، به پادشاهان نرسد و بر مرکب هوا سوار شده ام و میان چون ترکمانان یغما بسته و نیزهی سر تیز نیش را به جگر خصمان، زهراب داده. آن جا که خواهم، نشینم و آن جا که خواهم، خورم. پس زنبور بپرید و به دکان قصابی بر مسلوخی(1) بنشست و قصاب کارد در دست داشت، بزد و او را دو پاره کرد و بر زمین افتاد. مور بیامد و پای او را بگرفت و کشید. زنبور گفت: مرا به کجا می کشی؟ مور گفت: هر که به حرص به جایی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشندکه نخواهد! و اگر عاقل یک نظر در این کلمه [سخن ] تأمل کند، از مواعظ جمله واعظان، مستغنی [بی نیاز]گردد!(2)

حکایت 313: سکه های آتشین

یکی از بزرگان می گوید: چند سال قبل یک نفر از بزرگان و خوانین شیراز را دیدم که همیشه انگشت خود را در دهان می نهاد و مانند کسی که آتش او را سوزانیده باشد و بخواهد سوزش انگشت را از آب دهان تسکین بدهد.

از او پرسیدم: سبب این کار چیست؟ چون خلوت شد، گفت: «ماجرای عجیبی برای من اتفاق افتاده است؛ برادری داشتم بسیار ثروتمند و پول پرست که وارثی غیر از من نداشت، در موقع مرگ به من وصیت نمود کرد که یک کیسه پر از پول و طلا دارم، چون تو همه ی ثروت مرا می گیری، این کیسه را با من دفن کن.

برادرم که مرد با خودم گفتم من باید به وصیت برادرم عمل کنم، پس از دفن برادرم2.


1- پوست کنده، حیوانی که گشته و پوست آن را کنده باشند.
2- جوامع الحکایات، ص 282.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه