هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 266

صفحه 266

او را به ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی تبعید کردند و او را در آن جا در باغ بزرگی که درخت تان بسیار بلندی داشت و آن باغ با دیوارهای بلند دور خود محصور شده بود تحت نظر قرار دادند و چند نفر خادم سیاه پوست را برای او در آن جا گذاشتند، او در آن جا شب و روز غار غار کلاغ های زیادی را که سر درخت ها بودند، می شنید و با آن سیاهان آفریقایی سر و کار داشت؛ یعنی به همان دو چیزی که متنفر بود، گرفتار شد. او در آن جا با دست به خود اشاره می کرد و می گفت: «منم اعلی حضرت قدر قدرت، قوی شوکت...) بعد خودش به دنبال این گفتار چند بار می گفت: هی زکی، هی زکی (1)

ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن

در برومندی ز رعد و برق و باد اندیشه کن

از نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد

از ورق گردانی لیل ونهار اندیشه کن ین

حکایت 321: دست دشمن!

مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی آملی می فرمود: در خواب دیدم دشمنی به من حمله کرد، من با آن دشمن درگیر و گلاویز شدم، این دشمن مرا رها نمی کرد. من برای این که از شر او رها شوم دست او را به شدت گاز گرفتم که بلکه مرا رها کند و در این حال از خواب بیدار شدم، دیدم دستم در دهان خود من است و به شدت دست خودم را گاز گرفته ام. در همان عالم خواب به من فهماندند که دشمن تو کسی نیست جز خودت، پس از خودت نجات پیدا کن.(2) عرض میکنم: این گونه خواب های خوب را خداوند نصیب هر کسی نمی کند. ائمه علیهم السلام فرموده اند: بنده ای که مورد عنایت خداوندی شد، خداوند عیب و بدی دنیا را به او نشان می دهد و نیز راه علاج را.

حکایت 322: صف نان های آلوده

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «من وقتی غذا می خورم، انگشتانم را می لیسم به گونه ای که می ترسم خدمتکارم مرا در این حال ببیند و بگوید من خسیس هستم، ولی علتش چیز دیگری است و آن این که در زمان های قبل، قومی بودند(3) خداوند نعمت سرشاری به آنهاد.


1- داستان دوستان، ج 4.
2- مردان علم در میدان عمل، ج 8
3- محاسن برقی، ص 586 علامه مجلسی این حکایت را در ضمن گفتار ماجرای قوم سبا آورده است، اگر اینها همان قوم سبا باشند، این مطلب را در این جا اضافه می کنیم که آنها دارای سیزده قریه و شهر بودند ( باغ ها و درختان قریه ها به هم پیوسته بود و به گونه ای نعمت، فراوان بود که اگر زنی سبدی بر سر می گرفت و از زیر آن درختان رد می شد، طولی نمی کشید که خود به خود سبدش پر از میوه می شد، جالب این که خداوند برای هر قریهای یک پیامبر فرستاده بود، آنها سخن سیزده پیامبر راگوس ندادند و بر اثر کفران نعمت، به روزگار سیاهی رسیدند.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه