هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 267

صفحه 267

داد، سرزمین شان پر از چشمه سارها بود و همه جا سرسبز و خرم و پر از نعمت بود. آنها از مغز گندم، نان درست می کردند، ولی با همان نان ها، محل مدفوع کودک شان را پاک می کردند تا این که به اندازه ی کوهی از این نان ها انباشته شد.

روزی مرد نیکوکاری از کنار زنی عبور کرد که او همین کار را می کرد، به او گفت: «ای زن! وای بر شما از خدا بترسید و نعمت های الهی را با دست خود مبدل به قحطی و گرسنگی نکنید.» زن با کمال غرور در پاسخ گفت: این را ببینید، ما را به گرسنگی تهدید می کند تا کشتزارهای وسیع «سرثار» هست و نهرهای آن جاری است، ما از گرسنگی ترسی نداریم.

طولی نکشید که خداوند بر آن قوم غضب کرد و آب باران را بر آنها نفرستاد، کار قحطی به جایی رسید که به همان نان هایی که با آنها محل مدفوع کودکان شان را پاک می کردند، نیاز پیدا کردند، جالب این که برای رسیدن به آن نان ها صف می بستند تا به هر کسی با نوبت به مقداری معین برسد.»(1)

حکایت 323: یک گربه و دو زبان

مروان بن محمد بن مروان بن حکم، آخرین خلیفه ی بنی امیه بود که به دست عباسیان در سال 132 هجری کشته شد، او همانند اجداد ناپاکش بسیار ظلم کرد، یکی از ظلم هایش این بود که زبان یکی از غلامانش را برید و به دور انداخت، گربه ای آمد و آن زبان را خورد.

از قضا وقتی که مروان را کشتند، سرش را از بدن جدا کردند و زبانش را بریدند و به دور انداختند، همان گربه آمد و آن زبان را خورد!(2)

حکایت 324 : جلیقه ی ضد گلوله، رهبر هند را کشت

مدتی قبل (اواخر اردی بهشت 1370ش) خبرگزاری ها گزارش دادند که رهبر و نخست وزیر هند «راجیو گاندی» بر اثر انفجار مواد منفجره کشته شد، تحقیقات دربارهی آن مواد و قاتل یا قاتلان ادامه یافت. در آخرین تحقیقات چنین به دست آمد: در جلیقهی31


1- داستان ها و پندها، ج 3؛ به نقل از: بحار الانوار ج 14، ص 146.
2- داستان ها و پندها، ج 5، به نقل از: ده گفتار، ص 131
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه