هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 275

صفحه 275

روی دیگر ورق نوشته بود: بهای نفت و بوریایی (1) که با آن، جسد جعفر بن یحیی - که مورد غضب خلیفه واقع شده بود . را سوزاندند، محاسبه کردند، یک درهم بیش تر نبود!(2)

حکایت 339: خوش و بش

نقل است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: امیر المؤمنین (علیه السلام) به زنان سلام می کرد، ولی از سلام کردن به زن جوان کراهت داشت و می فرمود: می ترسم از صدای او خوشم بیاید و زیانی که از این کار به من می رسد، بیش از اجری باشد که به دنبال آن بوده ام.(3)

حکایت 340: سرنوشت شوم ابراهیمیان

ابراهیم بن مهدی، هم صحبت مأمون خلیفه ی عباسی شد. شبی مهتابی، مأمون با او روی کشتی کنار دجله نشسته بودند. مأمون پرسید: به نظر تو بهترین اسم کدام است؟ ابراهیم بن مهدی گفت: اول محمد، نام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، بعد نام خلیفه، مأمون.

مأمون گفت: بدترین اسم کدام است؟ ابراهیم بن مهدی گفت: ابراهیم خلیفه گفت: نام پیامبری است. ابراهیم بن مهدی گفت: چون پدرش [عمویش] آزر این نام را بر وی نمود، نمرود آتشی افروخت و او را درون آن انداخت.

مأمون گفت: ابراهیم، پسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چطور؟ ابراهیم بن مهدی گفت: به خاطر شومی تقدیرش، هفده ماه بیش تر در دنیا زندگی نکرد.

مأمون گفت: در باره ی ابراهیم امام که از بنی العباس بود، چه میگویی؟ ابراهیم بن مهدی گفت: به خاطر اسمش، مروان چمار او را گرفت و سرش را در کورهی آهک گذاشت تا مرد.

ابراهیم بن مهدی ادامه داد: «اسم من هم ابراهیم است. ادعای خلافت کردم و از ترس شما شش ماه پنهان بودم، شما مرا با لباس زنانه دستگیر کردی و سه شبانه روز سر چهار راهی نگه داشتی تا مردم مرا با این لباس ببینند و خلاصه این همه از تو صدمه دیدم.» در این هنگام ملاح کشتی، ابراهیم بن مهدی را صدا زد و گفت: «ای ابراهیم! ای فلان فلان شده! باد می آید، ریسمان های کشتی را محکم ببند.»2.


1- بوریا: حصیر.
2- یکصد موضوع، پانصد داستان ج 3، ص 117؛ به نقل از: نوادر ( راغب اصفهانی) ص 309.
3- وسائل الشیعه ج 8، ص 452.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه