هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 280

صفحه 280

زد که جان داد.

حضرت موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! این چه پیش آمده بود، عدل در این قضیه چگونه است؟ پول را چوپان برداشت؛ اما پیرمرد مورد ستم واقع شد. خطاب رسید:

موسی! همین پیرمرد پدر آن اسب سوار را کشته بود بین این دو قصاص انجام شد، همچنین پدر اسب سوار به پدر چوپان به اندازه ی پول همان کیسه مقروض بود و از این رو به حق خود رسید. من از روی عدل و دادگری حکومت می کنم.(1)

حکایت 350: پینه های امداد

آورده اند: هنگام خاکسپاری بدن مطهر حضرت سید الشهدا(علیه السلام)، بر دوش مبارکش اثری غیر متعارف دیدند، علتش را از امام سجاد(علیه السلام) پرسیدند، فرمود: به خاطر انبان های نان و خرمایی است که پدرم به دوش می کشید و [نیمه های شب] بر در خانه ی بیچارگان و یتیمان می برد!(2)

لم یخب الآن من رجائک من

حرک من دون بابک الحلقه

حکایت 351: تخت سوزان

روزی بهلول (3) به قصر هارون الرشید رفت و بر جای مخصوص هارون نشست.

خدمتکاران قصر، بهلول را کتک زدند و از تخت هارون دور کردند.

هارون سر رسید، دید بهلول گریه می کند. از خدمتکاران پرسید: بهلول چرا گریه می کند؟ قضیه را گفتند. هارون آنها را توبیخ و سرزنش کرد و بهلول را دلداری داد.

بهلول گفت: ای هارون! من به حال خودم گریه نمیکنم، بلکه به حال تو گریه میکنم؛ چون من چند دقیقه بر تخت پادشاهی نشستم و این قدر کتک خوردم، تو که یک عمر بر این تخت نشسته ای، چه قدر کتک خواهی خورد؟!د.


1- پند تاریخ ج 3، ص 161.
2- پند تاریخ ج 4، صص 54- 52؛ به نقل از: مناقب ابن شهر آشوب ج 4، ص 66
3- «وهب بن عمرو» معروف به بهلول، یکی از شگفتی های جهان . .. او زه رده متولد شد و از بستگان هارون الرشید خلیفهی عباسی بود. گفته اند: پدر بهلول عموی هارون بود. او از شاگردان خاص حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) بود. بهلول شخصی منحصر به فرد بود. عاشقانه با معرفتی تمام تهمت دیوانگی را بر خویشتن پذیرفت تا بتواند از مسیر درست زندگی که ظلم نکردن و ... است خارج نشود. بزرگ مردی که به تفکر برتر دست یافته بود و عاشقانه ترین و سخت ترین راه را برای ادامه ی حیات دنیوی خویش برگزید.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه