هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 291

صفحه 291

سر به صحرا میگذاشتید و بر اعمال خود می گریستید و بر سر و سینه ی خود می زدید و اموال تان را رها می کردید و می رفتید، بی آن که نگهبانی یا کسی از سوی خود بر آن بگمارید و هر کس در اندیشه ی خویش می بود و به دیگری نمی پرداخت.(1)

حکایت 377: عدل و احسان!

مجرمی را نزد منصور آوردند، مرد خطاب به منصور گفت: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ » (2)، «خداوند به عدل و احسان فرمان می دهد. اگر با دیگر مجرمان با عدل برخورد کردی، با من با احسان برخورد کن.

منصور از سخن او خوشش آمد و او را بخشید.(3)

حکایت 378 : ندیمان

از یکی از ندیمان پادشاهی پرسیدند: حالتان با پادشاه چگونه است؟ گفت: حال ما با شخص شاه آن گونه است که خدای سبحان فرموده: «سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ »(4).

حکایت 379 : معبر و مفسر!

روزی حسن بصری به ابن سیرین کنایه زد و گفت: تو چنان خواب را تعبیر می کنی که گویا از فرزندان حضرت یعقوب هستی؟ ابن سیرین نیز در پاسخ گفت: و تو چنان قرآن را تفسیر می کنی که گویا شاهد نزول آن بوده ای!(5)

حکایت 380: دزد اموال

رئیس گروهی از دزدان، اموال قافله ای را غارت کرد. میان کاروانیان شخصی بود که روی طاقه های پارچه ی خود آیه ی شریفهی و بسم الله الرحمن الرحیم نوشته بود(6). وقتی چشم رئیس راهزنان به این جمله ی شریف افتاد، بی درنگ دستور داد اموال را به صاحبانت.


1- نهج البلاغه، خطبه ی 115.
2- نحل، 90
3- محاضرات الادباج 1، ص 472
4- مائده، 42. منظور: دروغ های فراوان می شنوند و بسیار مال حرام می خورند. محاضرات الادباج 1، ص 252.
5- محاضرات الادباج 1، ص 307.
6- (6) این عمل، میان تجار سابق برای محفوظ ماندن اموال شان از دست راهزنان، مرسوم بوده است.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه