هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 297

صفحه 297

بعد با کمال سهولت مهار شتر خویش را در دست گرفت و روان شد.

اگر دیروز من شما را آزاد گذاشته بودم، حتما این اعرابی بدبخت به دست شما کشته شده بود در حال کفر و بت پرستی. ولی من مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمی و ملایمت او را رام کردم.(1)

حکایت 385: گوشت مسموم

زراره روایت می کند که امام باقر فرمود: آن زن یهودی را که گوسفندی برای پیامبر مسموم کرده بود، نزد پیامبر آوردند. پیامبر به او فرمود: چه چیز تو را به این کار واداشت؟ زن گفت: با خود گفتم اگر او پیامبر است، این کار به او زیانی نمی رساند و اگر سلطان است، مردم را از شر او آسوده میسازم. پس پیامبر از گناه آن زن درگذشت.(2)

حکایت 386: بخشش رئیس

یکی از جنگ های بزرگی که در سال هشتم هجرت در عصر رسول خدا در سرزمین حنین واقع شده، جنگ «حنین» است. در این جنگ، بزرگ ترین پیروزی نصیب مسلمانان شد و غنایم بسیاری به دست مسلمین افتاد.

«مالک بن عوف» طاغوت بزرگی بود که بالغ بر سی هزار نفر از اطراف و اکناف حجاز، بر ضد مسلمانان جمع کرد و آنها را به جنگ با مسلمانان بسیج نمود؛ ولی همین شخص بعد از شکست دشمن، به سوی «طائف» فرار کرد و خود را از مهلکه نجات داد.

رسول اکرم هنگام تقسیم غنائم و دیدن اسیران، با جمعی از خویشان مالک بن عوف که اسیر شده بودند، ملاقات کرد و پرسید: «رئیس این ها ( مالک بن عوف) کجاست؟» گفتند:

به طائف گریخته و به قبیله ثقیف پیوسته است».

رسول اکرم فرمود: «به او خبر بدهید که اگر نزد ما بیاید و قبول اسلام کند، خویشان او را ( که اسیر شده اند) آزاد می کنم و اموالش را به او باز می گردانم، به علاوه صد شتر به او خواهم داد»..

همین گزارش را به مالک بن عوف دادند، او در خفاء خود را به پیامبر رساند و در سرزمین «جعرانه» (یا مکه) با آن حضرت ملاقات نمود و قبول اسلام کرد. 9


1- داستان راستان ج 1، صص 45- 43؛ به نقل از: گحل البصر، ص 70
2- اهل بیت در قرآن و حدیث ج 1، ص 381؛ به نقل از: الکافی ج 2، ص 108، حدیث 9
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه