هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 310

صفحه 310

کرده ام. فرمود: بیا با هم برویم. خانه تان را به من نشان بده؛ من وساطت می کنم که مزاحم تو نشوند.

رسول اکرم ﷺ به اتفاق کنیزک به راه افتاد. همین که به پشت درب خانه رسیدند، کنیزک گفت: همین خانه است. رسول اکرم ﷺ از پشت درب با آواز بلند گفت: ای اهل خانه! سلام علیکم. جوابی شنیده نشد. بار دوم سلام کرد، جوابی نیامد. سومین بار سلام کرد، جواب دادند: السلام علیک یا رسول الله و رحمه الله و برکاته. فرمود: چرا بار اول جواب ندادید؟ آیا آواز مرا نمی شنیدید؟ گفتند: چرا، همان بار اول شنیدیم و تشخیص دادیم که شمایید.

فرمود: پس علت تأخیر چه بود؟ گفتند: یا رسول الله! خوشمان می آمد سلام شما را مکرر بشنویم. سلام شما برای خانه ما فیض و برکت و سلامت است.

پیامبر فرمود: این کنیزک شما دیر کرده است؛ من این جا آمده ام از شما خواهش کنم او را مؤاخذه نکنید.

گفتند: یا رسول الله! به خاطر مقدم گرامی شما، این کنیز از همین ساعت آزاد است.

پیامبر گفت: خدا را شکر؛ چه دوازده درهم پربرکتی بود! دو برهنه(1) را پوشانید و یک برده را آزاد کرد.(2)

حکایت 400: شمشیر کرامت

آوردهاند: در یکی از جنگها، امیر المؤمنین - علیه السلام - با مردی مشرک در حال مبارزه بود، آن مرد عرض کرد: یا علی! شمشیر را به من ببخش. آن جناب شمشیر را به سویش انداخت، حریف عرض کرد: از تو ای پسر ابی طالب! در شگفتم که در چنین موقعیتی شمشیر را به دشمنت می دهی! علی (علیه السلام) فرمود: تو دست تقاضا به سویم دراز کردی، رد کردن درخواست از شیوه ی کرامت به دور است.

مرد کافر از اسب پیاده شد و گفت: این روش اهل دیانت است، سپس پای مبارک آن حضرت را بوسید و ایمان آورد!(3)3.


1- یکی خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و دیگری آن شخص برهنه.
2- داستان راستان ج 2، صص 242 - 240؛ به نقل از: بحار الانوار ج 6، باب «مکارم اخلاقه و سیره . سننه».
3- پند تاریخ ج 4، ص 51: به نقل از: سفینه البحار ج 1، ص 413.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه