هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 342

صفحه 342

دست قنبر گرفت و جلو رفت تا بر دست مهمان آب بریزد تا دستش شسته شود. مهمان خود را عقب کشید و گفت: مگر چنین چیزی ممکن است که من دست هایم را بگیرم تا شما بشویید؟! علی فرمود: برادر تو از سر تو است. از تو جدا نیست، می خواهد عهده دار خدمت به تو بشود، در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد؛ چرا می خواهی مانع کار ثوابی بشوی؟ باز هم آن مرد امتناع کرد. آخر آن حضرت او را قسم داد که من می خواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نایل گردم، مانع کار من نشو. مهمان با حالت شرمندگی حاضر بدین کار شد. علی علیه السلام فرمود: خواهش میکنم دست خود را درست و کامل بشوی همان طوری که اگر قنبر می خواست دستت را ( آب ریخته و )بشوید، می شستی. خجالت و تعارف را کنار بگذار. علی علیه السلام همین که از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمد بن حنفیه فرمود: دست پسر را تو بشوی. من که پدر تو هستم، دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوی. اگر پدر این پسر در این جا نمی بود و تنها خود این پسر مهمان ما بود، من خودم دستش را می شستم؛ اما خداوند دوست دارد آن جا که پدر و پسر هر دو حاضرند، بین آنها در احترامات فرق گذاشته شود. محمد به امر پدر برخاست و دست پسر مهمان را شست.

امام حسن عسکری علیه السلام پس از نقل این داستان، فرمود: شیعهی حقیقی باید این گونه باشد. (1)

حکایت 440: عاشق مهمان

آورده اند که: روزی حضرت علی (علیه السلام) را بسیار غمگین دیدند. شخصی از آن حضرت پرسید: چرا چنین محزون هستید؟ آن حضرت فرمود: لسبع أتت لم یضف إلینا ضیف؛ به خاطر این که متأسفانه هفت روز گذشت و مهمانی به خانه ی ما نیامده است!(2) رزق ما آید به پای میهمان از خوانی غیب میزبان ماست، هر کس می شود مهمان ما(3)

حکایت 441: مهمانان عزیز

روزی امام حسین علیه السلام هنگام عبور از راهی چند نفر فقیر را دیدند که کنار هم نشسته اندزی


1- داستان راستان ج 2، ص 140 - 139 (داستان 98) به نقل از: بحار الانوار ج 75، ص 117.
2- بیست و پنج اصل از اصول اخلاقی امامان ص 183؛ به نقل از: بحار الانوار ج 41، ص 28.
3- صائب تبریزی
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه