هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 373

صفحه 373

حکایت 490: امیرمؤمنان و بار گران

عصر خلافت امیرمؤمنان علی علیه السلام بود. یکی از شیعیان نقل می کند که: آن حضرت را دیدم در حالی که مقداری خرما خریده و با خود به سوی خانه می برد. بعضی از افراد عرض کردند: ای امیرمؤمنان! اجازه بفرمایید تا ما آن را برای شما تا منزلتان بیاوریم. آن حضرت در پاسخ فرمود: (از محبت شما بسیار متشکرم)؛ شخص عیالمند به حمل بار خود از دیگران سزاوارتر است.(1)

حکایت 491: کفش وصله دار

ابن عباس می گوید: در سرزمین «ذی قاره (2) به خدمت امام علی علیه السلام رفتم. آن حضرت در حال پینه زدن کفش خود بود. تا مرا دید، فرمود: قیمت این کفش چقدر است؟ گفتم:

بهایی ندارد. فرمود: به خدا سوگند، همین کفش بی ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر این که حقی را با آن بپا دارم یا باطلی را دفع نمایم. آن گاه آن حضرت از خیمه بیرون آمد و برای مردم خطبه(3) خواند.(4)

حکایت 492: کارگری ابوتراب

روزی شرایط زندگی بر علی علیه السلام و افراد خانواده آن حضرت از نظر معاش زندگی بسیار تنگ شد. امام علی به نیت کارگری از خانه بیرون آمد و جویای کار شد ولی در مدینه کاری پیدا نکرد. سرانجام از مدینه بیرون رفت و در یک و نیم فرصخی مدینه به روستای کوچکی رسید در آن جا دید بانویی خاک را الک کرده و منتظر کارگر است. نزد او رفت و پس از صحبت، قرار بر آن شد که آن حضرت آب بیاورد و آن خاک را گل کرده و برای دیوارکشی آماده سازد و برای هر دلو آب یک عدد خرما دستمزد بگیرد.

آن روز امام علی شانزده دلو آب از چاه بیرون کشید و بر روی خاکها ریخت و آن بانو شانزده عدد خرما به او اجرت داد. حضرت علی پس از اتمام کار و گرفتن اجرت، به مدینه بازگشت و ماجرای آن روز را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه واله تعریف نمود. آن گاه به اتفاق پیامبر و3.


1- فرازهای برجسته از سیره امامان شیعه ج 2، ص 203؛ به نقل از: مجموعه وزام ج 1، ص 23.
2- محلی نزدیک بصره.
3- خطبهی 33 نهج البلاغه.
4- نهج البلاغه (ترجمه دشتی)، ص 85 ابتدای خطبه ی 33.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه