هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 377

صفحه 377

جمعه فرستاده من نزد تو می آید و آنچه را (در مورد وفات من) دیده به تو خبر می دهد و تو به زودی در فردای قیامت در پیشگاه عدل الهی زانو بر زمین می نهی و در آن جا روشن خواهد شد که ظالم و ستمگر (و بد رفتار) کیست. همان گونه که آن حضرت فرموده بودند، حضرتش در روز جمعه به لقاء پروردگار پیوست. به این ترتیب آن حضرت در سخت ترین شرایط با کمال صلابت در برابر هارون ستمگر ایستاد و حتی یک کلمه تقاضا نکرد و مرگ با عزت را بر زندگی ذلت بار ترجیح داد.(1) (زیرا او فرزند خلف همان شهیدی بود که فرمود: هیهات منا الذله).

حکایت 499: عرق جبین و کت یمین

امام کاظم علیه السلام در زمینی که متعلق به شخص خودش بود مشغول کار و اصلاح زمین بود.

فعالیت زیاد، عرق امام را از تمام بدنش جاری ساخته بود. علی بن ابی حمزه بطائنی در این وقت سر رسید و عرض کرد: قربانت گردم! چرا این کار را به عهده دیگران نمی گذاری؟ حضرت فرمود: چرا به عهده دیگران بگذارم؟ افراد از من بهتر همواره از این کارها می کرده اند.

بطائنی پرسید: مثلا چه کسانی؟ حضرت فرمود: رسول خدا و امیر مؤمنان و همه پدران و اجدادم. اساس کار و فعالیت در زمین از سنن پیغمبران و اوصیای پیغمبران و بندگان شایسته خداوند است. (2)

حکایت 500: تکه های طلا

یکی از اصحاب حضرت رضا علیه السلام می گوید: پول بسیاری به حضور آن حضرت بردم ولی آن حضرت شادمان نشد. من غمگین شدم و با خود گفتم «چنان پول هنگفتی نزد آن حضرت می برم، ولی ایشان شادمان نمی شود!» امام وقتی مرا غمگین یافت، به غلامش فرمود: آفتابه و تشت بیاور. غلام آن را حاضر کرد. آن گاه خود آن حضرت روی تخت نشست و به غلام فرمود: آب بریز. غلام آب می ریخت در این هنگام دیدم از لای انگشتان آن حضرت، تکه های طلا میان تشت می ریزد! امام رضا رو به من کرد و فرمود: کسی که چنین قدرتی دارد که از لای انگشتان طلا می ریزد) به پولی که تو برایش آورده ای، اعتنایی6.


1- بیست و پنج اصل از اصول اخلاقی امامان، ص 201-200؛ به نقل از: مناقب آل ابی طالب ج 4، ص 290.
2- داستان راستان ج 1، ص 67؛ به نقل از: بحار الانوار ج 11، ص 266.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه