هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 379

صفحه 379

فصل یازدهم: احترام به مردم (عزت نفوس)

حکایت 502: مردی که کمک خواست

مرد به گذشته ی پرمشقت خویش می اندیشید؛ به یادش می افتاد که چه روزهای تلخ و پر مرارتی را پشت سر گذاشته، روزهایی که حتی قادر نبود قوت روزانهی زن و کودکان معصومش را فراهم نماید. با خود فکر می کرد که چگونه یک جمله ی کوتاه - فقط یک جمله - که در سه نوبت پرده ی گوشش را نواخت، به روحش نیرو داد و مسیر زندگانی اش را عوض کرد و او و خانواده اش را از فقر و نکبتی که گرفتار آن بودند، نجات داد.

او یکی از صحابهی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بود. فقر و تنگدستی بر او چیره شده بود. در یک روز که حس کرد کارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود و وضع خود را برای رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالی کند. با همین نیت رفت؛ ولی قبل از آن که حاجت خود را بگوید، این جمله از زبان رسول اکرم صلی الله علیه واله به گوشش خورد: «هر کس از ما کمکی بخواهد، ما به او کمک می کنیم، ولی اگر بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند او را بی نیاز می کند».

آن روز چیزی نگفت و به خانه ی خویش برگشت. باز با هیولای مهیب فقر که همچنان بر خانه اش سایه افکنده بود رو به رو شد. ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اکرم صلی الله علیه واله حاضر شد. آن روز هم همان جمله را از آن حضرت شنید [هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد، خداوند او را بی نیاز می کند.] این دفعه نیز بدون این که حاجت خود را بگوید، به خانه برگشت و چون خود را همچنان در چنگال فقر، ضعیف و بیچاره و ناتوان می دید، برای سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اکرم صلی الله علیه واله رفت. باز هم لب های رسول اکرم صلی الله علیه واله به حرکت در آمد و با همان آهنگ - که به دل، قوت و به روح، اطمینان می بخشید - همان جمله را تکرار کرد.

مرد این بار که آن جمله را شنید، اطمینان بیش تری در قلب خود احساس کرد. حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی خارج شد با قدم های مطمئن تری راه می رفت. با خود فکر می کرد که دیگر هرگز به دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت؛ به خدا تکیه می کنم و از نیرو و استعدادی که در وجود خودم به ودیعت گذاشته شده، استفاده می کنم و از او می خواهم که مرا در کاری که پیش می گیرم موفق گرداند و بی نیاز سازد. با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است؟ به نظرش رسید عجالتا این قدر از او ساخته هست که برود به صحرا و هیزم جمع کند و بیاورد و

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه