هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 382

صفحه 382

گفتگو عرض کرد: نیازی دارم. امام علی علیه السلام به او فرمود: آیا مرا برای بیان حاجت خود شایسته می دانی؟ حارث گفت: آری البته؛ خدا به شما جزای خیر دهد. ناگهان آن حضرت برخاست و چراغ را خاموش کرد و با مهر و محبت مخصوص، خود را به حارث نزدیک نمود و فرمود: آیا می دانی چرا چراغ را خاموش کردم؟ از این رو خاموش کردم تا بدون ملاحظه و اظهار شرمندگی هر چه در دل داری بگویی و من خواری احتیاج (ذلت سؤال) را در چهره تو نبینم. اکنون هر نیازی داری، بیان کن که من از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که فرمود: هر گاه حوائج مردم در دل دیگری سپرده شد، یک امانت الهی است که باید ( برای حفظ آبروی شخص نیازمند آن را افشا نکند که تنها در این فرض به پاداش آن خواهد رسید.(1)

حکایت 508: سلام یهود

عایشه همسر رسول اکرم در حضور آن حضرت نشسته بود که مردی یهودی وارد شد.

هنگام ورود به جای «سلام علیکم» گفت: «السام علیکم». یعنی مرگ بر شما! طولی نکشید که یکی دیگر وارد شد، او هم به جای سلام، گفت: «السام علیکم». معلوم بود که تصادفی نیست. نقشه ای است که با زبان، رسول اکرم را آزار دهند. عایشه سخت خشمناک شد و فریاد برآورد که: مرگ بر خود شما و .... رسول اکرم فرمود: ای عایشه! ناسزا مگو. ناسزا اگر مجسم گردد، بدترین و زشت ترین صورت ها را دارد. نرمی و ملایمت و بردباری روی هر چه گذاشته شود، آن را زیبا می کند و زینت می دهد و از روی هر چیزی برداشته شود، از قشنگی و زیبایی آن می کاهد. چرا عصبی و خشمگین شدی؟ عایشه گفت: مگر نمی بینی یا رسول الله که اینها با کمال وقاحت و بی شرمی به جای سلام چه می گویند؟! پیامبر فرمود:

چرا؛ من هم در جواب گفتم «علیکم» (بر خود شما)؛ همین مقدار کافی بود.(2)

حکایت 509: بدرقه

در آن ایام شهر کوفه مرکز ثقل حکومت اسلامی بود. در تمام قلمرو کشور وسیع اسلامی آن روز به استثنای قسمت شامات، چشمها به آن شهر دوخته بود که چه فرمانی صادر می کند و چه تصمیمی می گیرد.2.


1- فرازهای برجسته از سیره امامان شیعه ج 2، ص 218؛ به نقل از: وانی ج 6، ص 59
2- داستان راستان ج 1، ص 129- 128؛ به نقل از: وسائل الشیعه ج 2، ص 212.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه