هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 415

صفحه 415

ابن کواء دوباره شروع به خواندن همان آیه کرد و باز علی سکوت فرمود و این کار را چندان تکرار کرد که علی این آیه را تلاوت فرمود: «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ » (1)؛ یعنی: اکنون که چنین است صبر پیشه کن که وعده ی خدا حق است و هرگز کسانی که ایمان ندارند تو را خشمگین نسازند و از راه منحرف نکنند(2).

در این هنگام ابن کواء سکوت کرد و علی علیه السلام به ادامهی قرائت خویش بازگشت.(2)

حکایت 557: کودک بزرگ

هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانی شام در مدینه درگذشت. جدش عبدالمطلب، کفالت او را بر عهده گرفت. از کودکی آثار عظمت و فوق العادگی از چهره، رفتار و گفتارش پیدا بود. عبدالمطلب به فراست دریافته بود که نوه اش آینده ای درخشان دارد. هشت ساله بود که جدش عبدالمطلب درگذشت و طبق وصیت او ابوطالب عموی بزرگش عهده دار کفالت او شد. ابوطالب نیز از رفتار عجیب این کودک که با سایر کودکان شباهت نداشت، در شگفت می ماند. هرگز دیده نشد مانند کودکان هم سن و سالش، نسبت به غذا حرص و علاقه نشان دهد؛ به غذای اندک اکتفا می کرد و از زیاده روی امتناع می ورزید. بر خلاف کودکان هم سالش و بر خلاف عادت و تربیت آن روز، موهای خویش را مرتب می کرد و سر صورت خود را تمیز نگه می داشت.

روزی ابوطالب از او خواست که در حضور او جامه هایش را از تن درآورده و به بستر برود، او این دستور را با کراهت پذیرفت و چون نمی خواست از دستور عموی خویش سرپیچی کند، به عمو گفت: صورت خویش را برگردان تا بتوانم جامه ام را بکنم. ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد؛ زیرا در عرب آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه ی قسمت های بدن خود احتراز نداشتند.

ابوطالب می گوید: من هرگز از او دروغ نشنیدم؛ کار ناشایسته و خنده ی بیجا ندیدم؛ به بازی های بچه ها رغبت نمی کرد؛ تنهایی و خلوت را دوست می داشت و در همه حال5.


1- روم، 60
2- جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، صص 4130414. جاذبه و دافعه علی، ص 145.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه