هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 416

صفحه 416

متواضع و فروتن بود.(1)

حکایت 558: گردنبند امانی

روزی علی علیه السلام گردنبندی در گردن دخترش زینب مشاهده کرد، فهمید که گردنبند مال خود او نیست. پرسید: این را از کجا آورده ای؟ دختر جواب داد: آن را از بیت المال به عنوان «عاریه مضمونه» گرفته ام؛ ( یعنی به امانت گرفته ام و ضمانت داده ام آن را پس بدهم).

علی علیه السلام فورا مسئول بیت المال را حاضر کرد و فرمود: تو چه حقی داشتی این را به دختر من بدهی؟ عرض کرد: یا امیر المؤمنین! این را به عنوان عاریه از من گرفته که برگرداند؟ حضرت فرمود: به خدا قسم اگر غیر از این بود، دست دخترم را می بریدم.(2)

حکایت 559: صبر

روزی حضرت علی علیه السلام از کنار دکان قصابی میگذشت. قصاب به آن حضرت عرض کرد: یا امیر المؤمنین! گوشت های بسیار خوبی آورده ام؛ اگر می خواهید ببرید. فرمود: الآن پول ندارم. عرض کرد: من صبر می کنم، پولش را بعدأ بدهید.

فرمود: من به شکم خود می گویم که صبر کند، اگر نمی توانستم به شکم خود بگویم، از تو می خواستم که صبری کنی؛ ولی حالا که می توانم، به شکم خود می گویم که صبر کند.(3)

حکایت 560: جسارت صفیه

آورده اند که: شبی که علی علیه السلام به خانهی عبد الله به دیدار عایشه رفت، صفیه بانوی خانه که شوهرش کشته شده بود، به علی علیه السلام اسائهی ادب کرد و گفت: خدا فرزندانت را یتیم کند چنان که فرزندان مرا بی پدر کردی! مولا جواب نداد و یکسره به اتاق عایشه رفت و گفت:

صفیه به روی من در ایستاد، عجبا خوب رشد کرده (بزرگ شده) تا چندی قبل که او را2.


1- حکایت ها و هدایت ها در آثار شهید آیت الله مطهری، ص 11؛ به نقل از: وحی و نبوت، ص 169.
2- حکایت ها و هدایت ها در آثار شهید آیت الله مطهری، ص 61؛ به نقل از: پیرامون انقلاب اسلامی، ص 106.
3- حکایت ها و هدایت ها در آثار شهید آیت الله مطهری، ص 64؛ به نقل از: گفتارهای معنوی، ص 262.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه