هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 439

صفحه 439

در سرای شما ایستادند و نه آنید که ابتدا به شما سلام کردند؟ پس اینها به مثابهی جزای اعمال شما بود که به شما رسانیدیم و امروز دیگر به شما چیزی نخواهد رسید.(1)

حکایت 588: از حرف تا عمل

چادرنشینی مسلمان به شهر آمد داخل مسجد شد، دید مردی با خشوع نماز میگذارد.

توجهش به وی معطوف گردید. پس از نماز به او گفت چه خوب نماز میخواندی، جواب داد علاوه بر نماز، روزه هم دارم و اجر نمازگزار صائم دو برابر نمازگزار غیر صائم است.

مرد اعرابی که مجذوب او شده بود گفت در شهر کاری دارم که باید آنرا انجام دهم، بر من منت بگذار و قبول کن که شترم را نزد شما بگذارم تا بروم و برگردم. او پذیرفت و چادرنشین با اطمینان خاطر شتر را به وی سپرد و از پی کار خود رفت. نمازگزار ریاکار با دور شدن اعرابی بر شتر نشست و با سرعت آن محل را ترک گفت. پس از ساعتی مرد چادرنشین برگشت ولی نه از نمازگزار اثری دید و نه از شتر. در اطراف و نواحی مسجد جست و جو کرد، نتیجه ای نگرفت. بیچاره سخت ناراحت و متأثر گردید و یک شعر گفت که مفادش این بود: نمازش به شگفتم آورد و روزهاش مجذوبم ساخت، اما نمازگزار روزه دار، ناقهی جوانم را با سرعت راند و برد.(2)

حکایت 589 : عابد ریاکار و مرگ نکبت بار

آورده اند: پادشاهی عابدی را طلبید. عابد که ریاکار بود، با خود فکر کرد که دوایی بخورد تا بدنش ضعیف و رنجور گردد تا نزد شاه قرب بیش تری بیابد. دارویی خورد، اتفاقا دارو زهرآگین بود و موجب مرگ عابد شد! آن که چون پسته دیدمش همه مغز پوست بر پوست بود، همچو پیاز(3)

حکایت 590: پاداش به مقدار خلوص

مردی گفت: به عنوان جهاد و جنگ با کفار از خانه خارج شدم، در بین راه به مردی برخورد کردم که توبره ای می فروخت با خود گفتم خوب است این توبره را بخرم هم از آنی.


1- یکصد داستان از زندگی امام علی(علیه السلام)؛ به نقل از: کشف الاسرار ( خواجه عبد الله انصاری)، ج 1.
2- داستان ها و پندها ج 1، به نقل از: لیالی الأخبار، ص 330
3- حکایت هایی از گلستان سعدی.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه