هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 456

صفحه 456

میهمان داریم، مجلس عروسی به عزا تبدیل شد، برای تکمیل حق پیامبر آن جوان سید را بیاورید و به جای پسرم، دختر را برای او عقد کنید و به حجله ببرید.

شیخ او را تحسین می کند، بعد به دنبال سید می روند و میگویند: قصد دارند به جای پسر رئیس قبیله آن دختر را برایت عقد کنند. او باور نمی کند، خیال می کند می خواهند به این بهانه او را ببرند و بگشند.

در همان شب شیخ دختر را برای جوان قاتل عقد می کند و فردا هم جنازه ی پسرش را دفن می کنند.(1)

با تو گویم که چیست غایت حلم

هر که زهرت دهد، شکر بخشش

کم مباش از درخت سایه فکن

هر که سنگت زند ثمر بخشش

حکایت 610: هندوانه!

جوانی به محضر مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی شیرازی؛ رسید و آن بزرگوار را به شدت مورد فحش و اهانت قرار داد. آن مرحوم همچنان ساکت بود تا او گفتارش تمام شد و رفت. سپس آیت الله شیرازی مقداری هندوانه خریداری کرده، به خانه ی وی فرستاد و فرمود: این جوان حرارت بدنش افزایش یافته و همان سبب شده که بیاید و آن همه دشنام و ناسزا به ما بگوید. این هندوانه ها مزاجش را خنک خواهد کرد!(2)

حکایت 611 : شیخ جعفر کاشف الغطاء

شیخ جعفر کاشف الغطاء یکی از علمای بزرگ و حلیم بود. روزی شیخ مبلغی بین فقیران تقسیم کرد و پس از آن به نماز جماعت ایستاد.

بین دو نماز که مردم مشغول خواندن تعقیبات بودند، سید فقیری آمد و با بی ادبی مقابل امام جماعت ایستاد و گفت: ای شیخ! مال جم ( خمس) را به من بده.

فرمود: قدری دیر آمدی، متأسفانه چیزی باقی نمانده است. آن گاه سید با کمال جسارت آب دهان خود را به ریش شیخ انداخت! شیخ نه تنها هیچ گونه عکس العمل خشونت آمیزی از خود نشان نداد، بلکه برخاست و در حالی که دامن خود را گرفته بود، میان صفوف نمازگزاران حرکت کرد و گفت: هر کس64


1- یکصد موضوع، پانصد داستان ج 1، صص 318-317؛ به نقل از: داستان های شگفت، ص 255.
2- پندهایی از رفتار علمای اسلام، ص 64
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه