هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 470

صفحه 470

ساعت مانده به صبح برای نماز شب بیدار میشدم؛ ولی چهل روز موفق نشدم. به مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) نامه نوشتم. ایشان در جواب، دعای کوچکی فرستادند که صبح ناشتا بخورم و نوشته بودند: «چهل روز قبل فلان روز که از مجلس شورا با فلان شخص خارج شدی، ظهر گذشته بود و رفیقتان شما را به ناهار دعوت کرد. در چلوکبابی غذا خوردید؛ این اثر آن غذا است!» و همان طور بود که حاج شیخ نوشته بودند. دعا را خوردم و مجددا به خواندن نماز شب موفق شدم!(1)

حکایت 626: غذای خلیفه

روزی در مجلس هارون الرشید - پنجمین خلیفه ی عباسی - که جمعی از اشراف حاضر بودند صحبت از بهلول و دیوانگی او شد. هنگام خوردن غذا، سفرهی سلطنتی پهن شد، یک ظرف غذای مخصوص در جلوی هارون گذاردند. هارون غذای خود را به یکی از غلامان داد و گفت: این غذا را برای بهلول ببر تا بهلول را جذب خود کند.

وقتی غلام غذا را نزد بهلول که در خرابهای نشسته بود گذاشت، دید چند سگ در چند قدمی، لاشه ی الاغی را میدرند و می خورند.

بهلول غذا را قبول نکرد و به غلام گفت: این غذا را نزد آن سگها بگذار، غلام گفت:

این غذای مخصوص خلیفه بوده و به احترام تو، برایت فرستاده است، به مقام خلیفه توهین نکن.

بهلول گفت: آهسته سخن بگو که اگر سگ ها هم بفهمند، از این غذا نمی خورند (چه آن اموال در تصرف خلیفه حلال و حرامش معلوم نیست!)(2)

حکایت 627: شبهه ی احتکار

مرحوم جلال الدین همائی در باره ی استادش آقا سید مهدی درچهای برادر آیت الله سید محمد باقر درچه ای می گوید: «این مرد در علم، تقوا، امانت و صداقت نسخه ی دوم برادرش بود. یکی از جلوه های تقوا و زهد آن بزرگوار آن بود که ایشان در اوائل أیام قحطی که با جنگ جهانی اول مصادف بود، ده - بیست من آرد در خانه داشت و با این که عائله سنگینی داشت به محض این که آثار گرانی نمودار شد، آردها را فروخت. به او گفتند: لازم بود که شما احتیاط می کردید و حتی مقدار دیگری هم می خریدید، ایشان جواب داد:.


1- نشان از بینشان ها ج 2، ص 59.
2- حکایت های شنیدنی ج 1، ص 12.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه